ترسی که بیدار دل از ،ظلمت شب نیست
این منحصر از ،بهر عجم یا به عرب نیست
این نکته مهم است ، برای همه مخلوق
شیرین تر ازاین نکته ،شکریا که رطب نیست
٭٭٭
برادرحرف می گو،که حرف حق نمی میرد
دروغ و حیله بازیها ، به بُعد حق نمی گیرد
به حرف راستی بنگر،مسلم شد در این دنیا
مسلم کذب ونیرنگ،که رنگ حق نمی گیرد
٭٭٭
دیدی ای دل که غم یار، دگر باره چه کرد
بار دیگر غم یارم ، دلـم آورده به درد
هر غمی بر دل من می بُوَد از یار خودم
غم خوری کی کند آن ،غم به من آورده نبرد
٭٭٭
کجا توان پناه برد،زِ فتنه ها زِ بس که هست
طریق آدمـی بـبین ، اسیر دام فتنه است
طریقه نکوکجاست ،برون زِ دام فتنه ها بُود
که آبروی آدمی،به پاکی و به عفّت است
٭٭٭
هر سراین عقل ندارد،به یقین چو کدوست
عقل من طرفه دلیلی است که بین من واوست
حسن این حکمت حق را به یقیناً بشناخت
ناتوانی و توانمندی من ،هـر دو از اوست
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 آبان 1401 13:25
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
حسن مصطفایی دهنوی 27 آبان 1401 07:53
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم