امان امان، زِ فتنه ها،برای ما که ذلّت است
خوشا به حال آنکسی برون ازاین مذلّت است
خدا خدا ، کجا رَوَم ،چرا رهم نمی دهی
مگر مقدر از تو شد و یا زِ کار ملّت است
٭٭٭
حسن آنگه مدبّرشد،که حق رابهرحق گوید
وگر نه بیسوادی را نه حق باشد ، نمی گوید
امان از فتنه دنیا، که حق گفتن خطر دارد
کس اَر پا بست دنیا شد ،ره حق را نمی پوید
٭٭٭
آن مرکز جمشیدی ،روزی که خراب افتاد
برحکمت جمشیدی، صد زجر وعذاب افتاد
فرماندهـی جمشید ، آرامـش دنیـا بود
آرامـش دنیایـی، از اجـر و ثواب افتاد
٭٭٭
نازم خدای عالم ، این روح آدمی ساخت
تملیک کرد و آنگاه ،در جسم آدم انداخت
زآن روح کز خدا بود ،جسم بشر روان شد
ازفعل کارآن روح این جسم ما چنین ساخت
٭٭٭
هـر آدم دانایــی ،اگـر پاک سرشت است
هـر حرف نکو باشد و ثابت، بنوشته است
گرحرف پیامبر (ص) وعلـی (ع) را بنویسد
اینها که نوشته است رهش سوی بهشت است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 12 خرداد 1402 01:40
!درود
علیرضا خسروی اصل 14 خرداد 1402 18:11
درود برشما.
این شعرها رو باید با طلا نوشت