« زنجیر ستم »
پنجه ی خونخور این دهر، زِ خون سیر نشد
رفع خون خوردن این دهر، به تدبیر نشد
گردن جمله بشـر ، بسته به زنجیر ستم
یک بشر نیست ،که آن بسته به زنجیر نشد
ناله ی نیمه شبم ، ریشه ی هر ظلم بسوخت
رفع این ظلم از این ، ناله ی شب گیر نشد
مدعی هر که به من تاخت ، زِ شمشیر زدم
مدعی دهر شد و طعمه ی شمشیر نشد
خون هر پیر و جوان خورد و بازم بخورد
با چه عمراست وچه رمزی است که این پیرنشد
ما به تقصیر چه بر دست وی آزرده شدیم
آنکه خود تقصیر کند ، قائل2 تقصیر نشد
صحبت معنوی ام ، در همه تأثیر کند
این چه دیو است ،که این قانع تأثیر نشد
شیر غُرنده هراسان کند از دیو و ددان
این چه دیو است،هراسان زِ دوصد شیر نشد
هر دلیری و شجاعی ، هدف تیـر بلاست
این بلا چیست ، که اصلاً هدف تیر نشد
شیر غُرنده بلرزد و همه دیو و ددان3
این چه دیو است که لرزان زِ یکی شیر نشد
هر چه دشمن به سرم بود، به شمشیر زدم
دشمنم دهر دنی ، طعمه ی شمشیر نشد
دفع هـر مدعی از ، دانش و تدبیر بـشد
رفع این مدعی ام ، از ره تدبیر نشد
داد و فریاد زِ خون خوردن ، این دهر عجول4
پنجه ی خونخور این دهر ، مایل تغییر نشد
حسن این فال و تفؤل5، به چه تعبیر کنی
راه تدبیـر بجـو ، این ره تدبیـر نشد
٭٭٭
1- تفکر و اندیشه 2- معتقد بر چیزی 3- عفریت و حیوان وحشی 4- شتابنده 5- فال نیک زدن
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5