مرغکی بودم ولی بال و پرم را باد برد
آشیان گلشن شور و شرم را باد برد
تا نسیم از خار زار این گلستان زخم خورد
گردبادی جست و گلهای ترم را باد برد
چون که شد طوفان خصم غیر،شاه ملک من
پاره های پیکر بوم و برم را باد برد
خار زار خار و خس شد لاله زار میهنم
تا که خیل لاله های پرپرم را باد برد
داغ خاموشت الا ای غیرت اسطوره ساز!
خرمنم را سوخت و خاکسترم را باد برد
دفترم پر بود از گلواژه ی اسطوره ها
تک تک گلواژه های دفترم را باد برد
پیکرم تن پوشی از آزادگی بر خویش داشت
این میان تن پوش سرو پیکرم را باد برد
مرز فخر و غیرت آرش تباران وطن
گشت ناپیدا و مرز کشورم را باد برد
تا که چین افتاد بر پیشانی مام وطن
صفحه مواج دریای برم را باد برد
شاهنامه تا تهی از باور شاهانه شد
عزت شاهانه پوش باورم را باد برد
ساربان،تا در میان کاروان از یاد رفت
هستی صد کاروان دیگرم را باد برد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
رضا زمانیان قوژدی 12 مهر 1399 10:32
درودها استاد رضایی مقدم عزیز
خواندم، لذت بردم و آموختم
قلمتان نویسا
بسیار زیبا سروده اید
خدا نکند بر سر میهن عزیزمان آن بیاید که
تصویر کرده اید.تا دلاوران و جوانانی همچون
شما حضور دارند، هرگز چنین نخواهد شد.
حیف از این همه توانایی نیست که تلخ و سیاه بسرایید؟!!
شما باید حماسه سرایی کنید.باد که سهل است، طوفان
نوح هم به کشور اهورایی ما گزندی نمی توتند رساند.