تا دزد،پاسبان نهانخانه زر است-
تا پاسبان در آتش دزدان زرگر است-
تا روز،غصه دار طلوع شب سیاست-
تا شب اسیر ظلمت فردای دیگر است-
تا لاله قد خمیده ی خون سیاوش است-
تا باغبان در غم گلهای پرپر است-
تا تیغ جور،زاده طغیان آتش است-
تا وامدار تیزی عصیان اخگر است-
تا دین اسیر پرده ای از رقص روضه هاست
تا رقص موی دخترکان کفر اکبر است-
تا رد راه هدهد مرشد غبار روست-
تا راه راست پیرو کج راهه ای تر است-
سرمست از این صراحی خوش رنگ و رو نباش
دلخوش به اوج سرخوش این عطر و بو نباش
بذری در این بهار به فکر قیام نیست
سروی در اوج قامت سرو تمام نیست
در قلب آسمان گلستان شهر من
ابری به فکر بارشی نغز و به کام نیست
صدها غلام،کشته ی شاهان حق شدند
شاهی، ولی به رسم حق،یاد غلام نیست
فریاد بغض،بند دل بی کلام ماست
اما لبی بیانگر بغض کلام نیست
ما پاره های آتش هم عضو و پیکریم
آتش،بدون پیکره اش،پر دوام نیست
ما را ز بانگ درد نهان،منع کرده اند
فریاد درد،جز غم زنجیر و دام نیست
قد قامتی در آتش سجاده سر کنید
از سجده ی مکرر آتش حذر کنید
با کاروان تب زده گان همقدم شوید
زیباترین حماسه فریاد هم شوید
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 30 بهمن 1399 10:03
درود و سلام موفق و مانا باشید
کاویان هایل مقدم 30 بهمن 1399 15:10
چقدر تداعی کننده جواهرگفته های بانو پروین اعتصامی است اشعار شما:
دزد و محتسب، اشک یتیم و .....