تنهام و هرشب توی این خونه
سر میکنم با ترس تکراری
با آبرو هم میشه بازی کرد؟
این زندگی یعنی خودآزاری
ساعت گذشت از نیمه و دلدرد
عُق میزنم هی جای خالیتو
داری میای از دور اما مست
یادم میارم فحش و سیلیتو
شامت همونجا روی اون میزه
چشمامو بستم فک کنی خوابم
چشمامو بستم تا نفهمی که
با بودنت اِنقدر بی تابم
از من جدا شو، حال من خوش نیست
دیوارها میلرزن انگاری
رو بوی تند گردنت خوندم
می بوسیَم، از روی ناچاری
باشه بزن، بغضاتو خالی کن
مردی فقط ناز و نوازش نیست
همسایه هامون گور باباشون
دعوای توی خونه چندش نیست
پنکک دوای درد پاچشمه
ریمل برای خونِ رو ابروم
این بچه غیرت داره عین تو
داره لگد میکوبه تو پهلوم...
.
.
چه اعتراضی؟ حال من خوبه
خونه مدرن و ظاهرا عالی
کی باورش میشه که شاعر هم
میخنده با چیزای توخالی؟
این کاغذارم جمع کن از فردا
یخچال این خونه خود شعره
وقتی کنار آینه می مونم
رژهای ممنوعه خود شعره...
.
.
این کاغذارو جمع کن از خونه
باید به فکر شاممون باشم
من دختر آروم دیروزم
دسبند بستم تا که مادر شم...
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 22 بهمن 1400 00:18
.مانا باشید و شاعر
شقایق رضازاده 25 بهمن 1400 11:04
ممنون از لطفتون
فرهاد احمدیان 25 بهمن 1400 07:15
سلام و عرض درود خدمت خانم رضا زاده بسیار دلنشین سرودید پاینده باشید
شقایق رضازاده 25 بهمن 1400 11:05
سلام، سپاسگزارم، لطف دارید
سیاوش دریابار 28 شهریور 1402 13:05
دست مریزاد
بسیار زیبا بود
جاودان قلم سبزتان