مسخ از خنده های ممتدمان
هی مصمم به کودتا بشویم
حاکمیت به دست عشق افتاد
تا برای همیشه "ما" بشویم
حالمان از قدیم بهتر شد
زیر گوشم یواش می گفتی:
بارالها مباد روزی که
ما دوتا یک وجب جدا بشویم
شاید این دلخوشی طبیعی بود
مثل شیء نویی که جذاب است
شاید از بس که توسری خوردیم
وقت آن شد کمی رها بشویم
:کاش دور گذشته خط بکشی
آخر این مسیر بن بست است
بعد یک عمر عاشقی کردن
عشق جا زد که کله پا بشویم
سهممان گریه ها و تنهایی
روزهایی که هرز می رفتند
هر دوتامان دچار خود شده و
قول دادیم بی وفا بشویم
من نگفتم گناه گردن کیست
عشق جای غرور و دعوا نیست
مطمئنم که "ما" کم آورده
باید از نو "من و شما" بشویم
نظر 2
امیر عاجلو 09 خرداد 1401 10:23
درود بزرگوار ا
شقایق رضازاده 09 خرداد 1401 11:01
سپاسگزارم