گرداب تردید و هجوم یک غم لبریز
هنگامه درد و سکوت و غربت پاییز
گاهی صدای رهگذر از کوچه می آید
گاهی من و ته مانده سیگار روی میز
یلدای بی پایان شبهای جدایی و
کابوس اشک نیمه شب در ظلمت دهلیز
ناداوری کردی ، ندیدی اشک هایم را
پس وعده ی دیدار ما تا روز رستاخیز
باد آمد و طوفان وزید و پنجره لرزید
عشق از رمق افتاد ، از سیلاب هول انگیز
در واپسین بدرود عشق و حسرت دیدار
تلخنده در اوج جنون سرکش و تب خیز
آشفته حال از نردبان عشق بالا رفت
حلاج شعرم از طناب دار ، حلق آویز
من ماندم و تنهایی "یاس خیال" و غم
در کوچه ای از جنس بغض آخر پاییز
محمد جوکار "یاس خیال" 1395.10.17
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
طارق خراسانی 28 دی 1395 13:44
سلام و درود بر استاد گرانمهرم
حضرت حافظ می فرماید :
کی شعر تر انگیزد ، خاطر که حزین باشد
باید به جنابش گفت بیا و ببین شاعر شوریده حال ما در این عصر با خاطری حزین چه شعرِ تری آفریده است.
از بیت بیت اشعار زیبای تان لذت بردم
به وجود و داشتن شما افتخار می کنم .
در پناه خدا شاد زی استادم
محمد جوکار 01 بهمن 1395 01:22
درودها بر حضرت دوست جناب خراسانی گرانمهر
سپاس بر مهر حضور همواره تان در کلبه ی اندیشه و احساسم
مانا مانید به مهر تا مهر
حسن جعفری 02 بهمن 1395 23:02
حسین شفیعی بیدگلی 15 بهمن 1395 16:48