گفتم غزل برای نگاهت ، ولی کم است
وقتی که بی بهانه ، نگاهت مجسم است
بر شانه ی مجسمه ی شعر من ، نشست
اندوه یک غروب ، که سرشار ِ از غم است
بی تو خیال کوچه ، مه آلود و بیقرار
بی تو هوای خاطره ، با بغض توأم است
باید برای فصل تو از غصه ها نوشت
وقتی بهارِ فاصله ، اردی جهنم است
وقتی که میروی و تَرَک میخورد دلم
مثل همیشه آخر حرفم "عزیزم " است
مفهوم اشک و بغض گلوگیر پنجره
یعنی همان " تو را به خدا می سپارم " است
با من قدم بزن ، که در آغوش گام تو
تکرار " باید از ته قلبم بخندم " است
گاهی برای دلخوشی ام ، آذری برقص
با تو نگاه پنجره ها ، شاد و خرم است
دلشوره های یاس خیالم همیشگی ست
در اعتراف آینه ، جاپای شبنم است
محمد جوکار "یاس خیال " 1396.04.04
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
حامد سنگچولی 09 تیر 1396 04:57
درود جناب جوکار عزیز بسیار زیبا و گیرا رقص قلمتان جاوید باد
حسن کریمی 09 تیر 1396 07:39
با سلامی به شکوه دشت شقایق ها لذت بردم از خو اندن غزل شیوایتان جناب جوکار در پناه دوست
حمیدرضا عبدلی 09 تیر 1396 09:30
با سلام استاد عزیز ممنونم شاعری بد دردیست
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 09 تیر 1396 11:36
درود بر شما
دستمریزاد
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 13:37
☆☆☆☆☆