تو آمدی که مرا قطره قطره آب کنی
و انزوای مرا ، موج التهاب کنی
درون کلبه ی بی روزن خیال مرا
پر از دقایق تشویش و اضطراب کنی
تو آمدی که مرا ، با فریب سیب هوس
و لطف لهجه ی شبگریه ها ، مجاب کنی
نشانه های نگاهت نگفت ، میخواهی
به یک اشاره ی چشمت مرا جواب کنی
تو با تلاطم دریا ، چه نسبتی داری ؟
تو آمدی که سکوت مرا ، عذاب کنی
تو آمدی که مرا سوی دام خود بکشی
و سرنوشت مرا ، محو یک حباب کنی
درون پرسش آشوب ناگهان ِ دلم
شراب شعر مرا ، آتش مذاب کنی
چگونه از تو بپرسم سوال من اینجاست
تو آمدی که غرور مرا ، خراب کنی ؟
بهای موج حضورت ، هجوم طوفان است
تو آمدی که مرا غرق پیچ و تاب کنی
هبوط اشک منی در "خیال" کوچه "یاس"
تو آمدی که مرا ذره ذره آب کنی
محمد جوکار"یاس خیال" 1396.03.17
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 9
حمیدرضا عبدلی 14 تیر 1396 06:14
با سلام استاد عزیز ممنونم شاعری بد دردیست زیبا مثل همیشه
محمد جوکار 15 تیر 1396 22:39
درودها جناب عبدلی عزیز
سپاس بر حضور مهربانت
میرعبدالله بدر ( قریشی) 14 تیر 1396 09:09
سلام و درود بر شما
زیبا سرودید بزرگوار
محمد جوکار 15 تیر 1396 22:39
درودت باد جناب قریشی عزیز
سپاس بر حضور مهربانت
محمد خسروی فرد 14 تیر 1396 12:02
درود بر استاد جوکار گرامی
بسیار زیباست
محمد جوکار 15 تیر 1396 22:40
درود و سپاس بر حضور مهربانت جناب خسروی عزیز
حامد سنگچولی 17 تیر 1396 07:25
درودها نثارتان
مثل همیشه زیبا و ناب رقص قلمتان ماندگار
محمد جوکار 17 تیر 1396 17:29
درود و سپاس بر حضور پر مهرت جناب سنگچولی عزیز
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 13:37
☆☆☆☆☆