وعده باران ندهید
شانه را زیر خم زلف پریشان ندهید
ناله در نای دلآشوب نیستان ندهید
دود آهی که به آتش بکشد عالم را
به تماشاکده ی گردش دوران ندهید
حکمتی بوده اگر ساکن دنیا شده ایم
بیش از این دلهره لحظه تاوان ندهید
با شمایم که به شومینه هم ایمان دارید
کلبه ی یخ زده را دست زمستان ندهید
قحطسالی شده این را همگان میدانیم
هرچه خیر است ولی وعده باران ندهید
قرص نانی به سر سفره اگر بود که بود
و اگر نیست بما نسخه ی ایمان ندهید
ما کبابیم که با سوز جگر ساخته ایم
لقمه از مرغ مسمّایی و بریان ندهید
من و بلقیس سبا را به شما بخشیدیم
طرح زندان شدن مرغ سلیمان ندهید
لانه مورچه را شبنم صبحی کافیست
شهر ویران شده را مژده طوفان ندهید
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 05 دی 1400 23:50
.مانا باشید و شاعر
محمد مولوی 06 دی 1400 11:13
عالی بود
امیر وحدتی 06 دی 1400 17:28
درودها استاد عزیزم جناب معصومی. بسیار عالی سروده اید.
کامروا باشید.
بابک قدمی واریانی 07 دی 1400 22:45
باسلام و عرض ارادت خدمت مهندس و ادبب بزرگوار علی آقای معصومی .
از اینکه دوسال را گذراندیم و نزدیک سومین سال اشنایی این حقیر با استاد
گرانقدر هست به خود میبالم و ازاین اشنایی بسیار مغرورم .