شاباش
ای کاش که اسرار مرا فاش نمی کرد
کاری که نباید بکند... کاش نمی کرد
خورشید جهانتاب فلک نور طلائی
در شبکده ظلمت خفاش نمی کرد
آهی که چکید از سر مژگان نگاهی
تصویر ترین پرده ی نقاش نمی کرد
ما را چه به رسوائی اگر در گذر عشق
دیوانگی ام مته به خشخاش نمی کرد
ای کاش به زیبایی ات ای خوشه گندم
بی عقلی ما این همه کنکاش نمی کرد
آواره تر از کشته ی شمشیر ندامت
بیچاره این زخم نمک پاش نمی کرد
گلبرگ بهار است و تن سرد زمستان
ای کاش فلک این همه شاباش نمی کرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 بهمن 1400 14:30
سلام ودرود
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 12 بهمن 1400 00:03
درود فراوان