احوال من
می دود چشم کسی دنبال من
کی شود افسانه من، مال من
روزگاری در زمین افتاده ام
آسمانی گاه در چنگال من
خاکم و افتاده بر درگاه او
یک جهانی گاه زیر بال من
نوبهاران را بگو از قول ما
پس کجا شد رونق آمال من
بین هر فریاد هو هو گم شده
ضجه های شهر قیل و قال من
ای تمام آینه ارزانی ات
یکنفس ها کن تو در تمثال من
ناگهانی مثل باران گشته ام
تا بپرسی حالی از احوال من
لحظه ای بنشین کنارم نازنین
ای به قربان تو ماه و سال من
رشته مهرت کلامم را برید
تو کجا هستی و عقل کال من
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 20 اسفند 1400 23:30
لطیف و دلنشین
علی مزینانی عسکری 21 اسفند 1400 16:45
درود استاد
دستمریزاد