نبود؟!
زندگی کوچه ای ازخاطره ها بود نبود؟
قسمت ما همه اش هول ولا بود نبود؟
از همان لحظه که همسایگی هم شده ایم
حال و روز من تو روی هوا بود، نبود؟
من کجا و تو کجاای گل آغشته به مهر
اینهم از حکمت شیرین خدا بود، نبود؟
بوسه بر تارک مهتاب هم ای مایه عشق
آرزوی دل بی کینه ی ما بود، نبود؟
تا خدا هم نظری کرده و لطفی بکند
روز و شب بر لب مان ورد دعا بود نبود؟
سر من گرم همآوائی شب های وصال
تو دلت اینه شمس و ضحی بود، نبود؟
هر که از حال من دلشده پرسیده بگو
او که دیوانه بی چون و چرا بود، نبود؟
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 22 خرداد 1401 16:50
!درود
سعید نادمی 23 خرداد 1401 14:12
شعرتان ناب و زلال است علی خان ، اما
اولین قافیه اش حیف خطا بود ! ... نبود ؟!
علی معصومی 24 خرداد 1401 02:26
سلام نازنین
◇◇◇
"ها" که مجموع ای از خاطره را نقش زده
به گمانم که در این بیت به جا بود، نبود؟!
سعید نادمی 24 خرداد 1401 10:22
گرچه زیباست چنین خاطره و " توجیهی "
"ها" نشانی بُوَد از جمع ! خطا بود... نبود ؟!!
علی معصومی 24 خرداد 1401 11:12
چون که تکرار یکی بوده از این قافیه پس
"اختیار"ی است که در دست شما بود، نبود؟!
سعید نادمی 24 خرداد 1401 11:48
دست ما نیست چنین قافیه های غلطی
اختیاریست که در دست شما بود ، نبود؟!
حیف این شعر قشنگ است که دارد غلطی
مشکل از تنگی این قافیه ها بود ، نبود ؟؟!