ما که
از دست تو گل کرده پریشانی ما که
گیرد غم عشقت سر حیرانی ما که
ریزد گهر از هر مژه مست و سیاهت
با هر غزل شعر خراسانی ما که
مهتاب شب آئینه بگیرد به هوایت
در بزم هواخوهی و مهمانی ما که
از روز ازل حک شود ای نرگس شهلا
مُهر تب و تاب تو به پیشانی ما که
همپای تماشای بهار از تو بگوئیم
قربان تو ای یار دبستانی ما که
می رفتی و با خود همه زندگی ام را
می بردی و شد بی سر و سامانی ما که
داد از تو و دنیای پر از خاطره هایت
از چشم تو و کوچه ی بارانی ما که
جای همه آنچه سرودیم و نخواندی
لبخند تو شد مصرع پایانی ما که
????️????️????️
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 07 شهریور 1401 16:52
سلام ودرود
محمد مولوی 08 شهریور 1401 23:34