???? ۱
تا فرصت عمر آدمی کوتاه است
شادی و غم زمانه اش گه گاه است
می داند اگر چه باید از اینجا رفت
این اشرف مخلوق چنین خودخواه است!
???? ۲
آن قطره که با برگ گلی شبنم شد
هر غنچه که بر داغ دلی مرهم شد
گلنغمه ی بلبلی که خود همدم شد
دُردانه ی عشق عالم و آدم شد
???? ۳
ای کاش به دیدنت مجالم بدهی
با عشق دوباره حس و حالم بدهی
من ذره ناچیزم و تو خورشیدی
یک بار به مهر خود کمالم بدهی
???? ۴
دلخوش به دو روز چرخ گردون تا کی
آواره ی شهر درب و داغون تا کی
لیلای کسی نگشته این افسونگر
دیوانه و زار و مست و مجنون تاکی
???? ۵
از ما که گذشته بعد از این آدم باش
بر زخم دل شکستگان مرهم باش
باران نشدی به باغ و بستان اما
در کاسه چشم خستگان شبنم باش
???? ۶
این فرصت ناچیز نمی ماند که
عمر من و تو نیز نمی ماند که
جان من و نان او بدستت، باشد
چاقوی تو هم تیز نمی ماند که
♤♤♤
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 06 فروردین 1402 23:10
حسن مصطفایی دهنوی 07 فروردین 1402 06:55
سلام و درود استاد معصومی
بسیار زیبا است
سربلند و پاینده باشید
سال نو مبارک
مروت خیری 07 فروردین 1402 20:22
درودها جناب معصومی،زنده باشید سال نو مبارک