کودک دارالجنون
یک سحر اندیشه کن عمر تباه رفته را
بخت خواب آلوده و شام سیاه رفته را
پای شادی های خود بگذار چندی نازنین
سوز و ساز نغمه و نجوای آه رفته را
فرصت نقد جوانی، نوجوانی، کودکی
لابلای لحظه های سال و ماه رفته را
راهمان دور است و مقصد دور اما یکزمان
سر بگردان تا ببینی نیمه راه رفته را
کاش مهلت داده بودند از مسیر دیگری
طی نماید هر که راه اشتباه رفته را
می برد از یاد خود دنیای بی مهر و وفا
در کویر بی نشانش کوه و کاه رفته را
سالیان سال ناغافل پگاهش را ندید
هرکه در خاطر ندارد شامگاه رفته را
کودک دارالنجنون کوچه های حیرتیم
آدمی پای کی اندازد گناه رفته را ؟
کفتری که جلد گندم خانه صیاد شد
بر نمی گردد دوباره قعر چاه رفته را
♤♤♤
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 05 اردیبهشت 1402 10:54
درود بر شما
علی معصومی 12 امرداد 1402 12:11
حسن مصطفایی دهنوی 06 اردیبهشت 1402 06:14
درود ها استاد گرانقدر
بسیار عالی است
پاینده باشید
منوچهر فتیان پور 06 اردیبهشت 1402 22:43
سلام
استادمعصومی بزرگوار
خیلی زیبا سرودید