برای چه؟
اصرار می کنی که بمانم برای چه؟
هی شعر گفته قصه بخوانم برای چه؟
همراه عقل و جنون پای واژه را
تا ساحت قلم بکشانم برای چه
گفتی بیا به دیدن اگر فرصتی شود
بر روی چشم، اگر بتوانم... برای چه؟
تا بی خبر بمانم از احول روزگار
هی امر می کنی که بدانم، برای چه؟
چیزی بدانی و نتوانی که بدتر است
ایراد می کنی که چنانم، برای چه؟
در انتهای مبداء و مقصد مگر چه بود
گیرم که خویش را برسانم برای چه؟
در آب و آتشم به تماشا نشسته ای
بستی به بند نام و نشانم، برای چه؟
گفتی چه میکنی که چنین زرد و لاغری!
در جستجوی لقمه ی نانم... برای چه؟؟
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 12 مهر 1402 11:46
سلام ودرود
شبنم رحمانی 15 مهر 1402 23:53
درود بر شما استاد گرانقدر. بسیار زیبا قلم زدید