پلنگ حادثه
بیا و خنده زنان غرق در نگاهم کن
به پای چشمه خورشید خود تباهم کن
بزن شراره بجانم که شعله ور گردم
مرید حسرت دیرین گاه گاهم کن
به جرعه های سبوئی بگوشه چشمی
بریز شهد شرابی و رو به راهم کن
پلنگ حادثه ی تلخ کوهسارانم
شکوه حوصله کوه و نور و ماهم کن
من از مسیر جنون آمدم خداوندا
اشاره ای به تمنای راه و چاهم کن
چگونه بی تو به سر کرده ام نمیدانم!
بیا و باخبر از عمق اشتباهم کن
مرا به دفتر تقدیر خود نشانم ده
نظر بحال من و طالع سیاهم کن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 24 اسفند 1402 12:48
درود بزرگوار ا
محمود فتحی 26 اسفند 1402 07:26
درودشاعرگرامی گل باش که تورا ببوین