شاید بیائی
وقتی که دلواپس شدم شاید بیایی
خوار کس و ناکس شدم شاید بیایی
وای از کویر شوره زار نا امیدی !
تا طعمه کرکس شدم شاید بیایی!
داد از خزان دوری روی ات عزیزم!
روزیکه خاروخس شدم شاید بیایی
برکنده شد بال و پرم از اشتیاق ات
مرغی در این محبس شدم شاید بیایی
ای نازنین روزی که با امواجی از غم
چون کف زدریا پس شدم شاید بیایی
می دانم این چشم انتظاری قسمتم بود
آواره ات از بس شدم شاید بیایی
من نوجوان بودم که در پایت نشستم
فرتوت و پیر و گس شدم شاید بیایی
معصومی از نام تو در هر واژه میگفت
چون شاعری نارس شدم شاید بیایی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
مسعود مدهوش 15 اردیبهشت 1399 22:41
درودتان استاد
علی معصومی 13 امرداد 1402 12:38