نوشته های ادبی لیلا سعیدی
الکی که نیست تو را دوست داشتن باید از هفت خوان رستم گذشت
ادامه نوشتهو پاییز این بار هم خجالت زده از برگ های زردی که درختان برای قدم زدن های عاشقانه ی من و تو پیشکش زمین کرده اند خودش را فدای ِ زمستان می کند... یلدا پیشاپیش مبارک ...
ادامه نوشتهو من با تمام ِ سازهایت خواهم رقصید اگر روزی مخاطب ِ خاص ِ اشعارت باشم
ادامه نوشتهآغوش ِ (ط) تنها چیزی ست که هیچ گاه به کمش قانع نمی شوم
ادامه نوشتهشاید خدا هنگام آفرینش ِ باران حواسش به چتر نبود که از روی حسادت به لباس هایمان خیانت کرد که مبادا در آغوش ِ ما خیس شوند...
ادامه نوشتهمن اگر نوح بودم به جای کشتی قایقی کوچک میساختم تا تُ تنها عضو اش باشی
ادامه نوشتهبگو به موهایت نگاه نکنند حرمت دارد این دستانی که روزی لا به لای موهایت عاشقی کرده اند
ادامه نوشتهمن فکر می کنم بیشتر از یک موزیک زیبا???? نجوای دوستت دارم های ِ تُ دم ِ گوش هایم است که مرا به رقصیدن ِ وا میدارد
ادامه نوشتهآنان که می گویند افراط اصلا خوب نیست حتم دارم تا به حال عشق را تجربه نکرده اند!!! مگر می شود عاشق باشی و افراط نکنی در دوست داشتن❤️؟؟...
ادامه نوشتهو “دی” حتما «نام ِ مردی ست عاشق که دلش می خواهد با دستان ِ تو آدم برفی بسازد» وگرنه این حجم از سردی این ماه بی دلیل نیست...
ادامه نوشتهاگر تو نبودی من هیچ وقت شاعر نمی شدم میدانی علت ِ تراوش ِ اشعار همیشه بودن ِ کسی ست که یا موهایش زمینه ی شعر گفتن را می سازد یا چشم هایش...
ادامه نوشتهمی ترسم جانم از کسی که (تُ) روزی سوژه ی عکاسی اش شوی:( و این لنز ِ لعنتی تمام ِ زحمت های شاعری ام را با لبخند (طُ) یک شبه به باد دهد...
ادامه نوشتهچه دروغِ زیبایی گفتم:) شب ها با لالایی های ِ (تُ) می خوابم
ادامه نوشتهراستش را بخواهی (تُ) اگر کنارم نباشی این آینه عقده ای تمام ِ عکس هایم را خراب می کند آری جانم! خوب فهمیدی جای دستانت که روی شانه هایم خالی باشد آینه می شود مقصر ِ اصلی ِ داستان...
ادامه نوشتهما در جوار ِ یکی از بلندترین برج های ِ دنیا همدیگر را بغل کردیم و(بلندی ِ ایفل) به لب های ما نیز سرایت کرد این بلندترین بوسه ی عاشقانه ی جهان است...
ادامه نوشتهمن میدانم دلیل ِ عاقلانه ای نیست زمستان باشد و از ترسِ سرما عاشقانه هایتان را کنار ِ هیزم های ِ چوبی شومینه به سر کنید من فقط این را خوب میدانم که خدا هیچ چیز را بیهوده خلق نکرده حتم دارم حرارتِ دستا...
ادامه نوشتهانگشتانِ دستت را لای ِ انگشتان ِ دستم قفل کردی و حالا دیگر هیچ شاعری میل ندارد دستانت را شعر کند آری جانم !! این سرزمین شاعرانش هم حسودند ...
ادامه نوشتهگل جان دارد به هر بی جانش هدیه ندهید این عمر کوته را صرف ِ هر رهگذر ِ کوی و خیابان نکنید به خدا ،این دُر محبت را ،خدا مفت ارزانی این وادی ِ دنیا نکرد که بشر مفت ارزانی خلقش بکند ...
ادامه نوشتهبخند جانم:) این دکمه ی شاتر ِ دوربین ِ گوشی ام فقط با انگشتان ِ من میانه اش خوب است وقتی که روی لبخند ِ تو زوم می کنند...
ادامه نوشتهمرا ببخش نمی دانستم جمله ی دوستت دارم با بغل کردن سریع الانتقال تر است تا گفتن ِ شعر حالا دیگر در آغوش کشیدنت را از بر می گیرم به جای شعر گفتن ؛جانم:) ...
ادامه نوشته