نوشته های ادبی لیلا سعیدی
شاید آن زمان که علم ثابت کرد خورشید از سمتِ مشرق طلوع می کند آغوش واژه ای خجالتی بود در دست ِ بشر وگرنه بعید میدانم در این عصر ِ تکنولوژی که همه چیز مدرن است خورشید غیر از آغوش ِ یار از جایی دیگر طلو...
ادامه نوشتهکمی شعرهای مرا نیز بخوان! من شاعری ناشی ام که خنده های تو مرا به غزل گفتن های عاشقانه دچار کرد
ادامه نوشتهبیا جانم دستانت را دور ِ گردنم جمع کن تا بگویم "عشق" با "ریاضی" نیز مراوده دارد
ادامه نوشتهماه که همیشه پشت ِ ابر نمیماند حرف از بوسه های ِ تو در میان است
ادامه نوشتهبرای ِ مست شدن پیراهن ِ چهار خانه ی مردانه ی تو و لب های ِسرخ ِ من کفایت می کند میخانه و شراب برای عهد ِ بوق بود جانم:)...
ادامه نوشتهتنفس با اکسیژن برای آدم های معمولی ست! انسان ِ عاشق از آغوش ِ معشوقه اش نفس می کشد جانم...
ادامه نوشتهدر قرن ِ جدید یک سین میخواهم فقط... سرخی ِ لبان ِ (تُ) روی گونه هایم سیر و سماغ و سکه به کار ِ ما جماعت ِ عشاق نمی آید جانم ...
ادامه نوشته*مقلب القلوب* یعنی من بخندم و بوسه ی (تُ) حاصل شود آخر میدانی دلبندم «این قلب فقط با بوسه های شماست که دگرگون می شود نه چیز دیگر» ...
ادامه نوشتهعیوب قافیه در شعرهایم بیداد می کند... مگر از شاعری که یک دستش مشغول ِ بافتن ِ موهای معشوقه اش و دست دیگرش در حال نوشتن شعر است توقع بیشتر می رود جانم؟ ...
ادامه نوشتهراه دل بری را بلد بود می دانست که زلف های پریشان را رو هوا می برند موهایش را یک سره به دست باد داد
ادامه نوشتهاسراف کن مثلا بوسه هایت را روی لبان من
ادامه نوشتهبا چشمانت خواب کن تمام ِ آدمهایِ این خیابان را بسان ِ اصحاب کهف شگون ندارد جانم می خواهم لبانت را ببوسم
ادامه نوشتهمی گویند مشکی رنگ ِ عشق است و من حالا می فهمم که چرا گیسوهای مشکی زنانه از قلم ِ شعر ِ هیچ شاعری جا نمی افتد...
ادامه نوشتهدل به دل راه دارد را بی خیال... این را که برای عموم هم می گویند خاص ِ من تو بگو چشمانت به چشمانم چطور؟!!! راهی دارد؟!!!...
ادامه نوشتهمی گویند زمین بدجور گرد است کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد جانا (طُ) نیز شب ها قبل از خواب عکس هایم را می بوسی؟...
ادامه نوشتهدلم هوس کرده تماشای یک موجی دریا از من دور است جانا وا کن (طُ) موهایت را
ادامه نوشتهچشمان ِ(تُ) حکم ِ فنجان ِ قهوه را دارد مبتلایش که می شوم خواب از سرم می پرد
ادامه نوشتهبرگ ِ برنده با مردی ست که پیراهن ِ چهار خانه اش بوی ِ دوست داشتن می دهد چرا که حتم دارم معشوقه اش از قبل پیراهنش را بوسیده است...
ادامه نوشتهجای ِ واژه ی ِ شراب در بسیاری از شعرهای ِ امروزی خالی ست راستش را بگو چند شاعر را با لب هایت سرگرم کرده ای؟!!
ادامه نوشتهتمام ِ گربه ها گلشیفته ها و لیلاها را به دار آویختند وسط دره ها پریدند قریاد زدند از اختلاس و دزدی از آه بچه یتیم و صغیر کوه بیستون را شکستند فرهادها شیرین ها را ترک کردند و عاشق شهرزادها شدند به فرم...
ادامه نوشته