نوشته های ادبی لیلا سعیدی
درگیر چشمان ِ قهوه ای تو بودم که فنجان قهوه ام سرد شد… حالا فهمیدی چرا از تمام ِ قهوه ها بیزارم محبوب ِ من
ادامه نوشتهبه قاصدک باید بگویم دوستت دارم… یقین دارم مرغ ِ آمین هوایم را دارد
ادامه نوشتهبغل ِ (تُ) مثل شعله ی آتش است… گرم می شود هر کس که تو را در آغوش بگیرد❤️????????♀️
ادامه نوشتهماه ِ قشنگ ِ من بخند???? از لبخند ِ (تُ) هوا هم عاشق می شود
ادامه نوشتهچشمان ِ قهوه ای تو هدیه ای بود از سوی ِ خدا تا قید ِ تمام قهوه های تلخ دنیا را بزنم
ادامه نوشتهخدای ِ من شاید گل رز قرمز دوست داشت و زرد… قرمز شاید رنگ ِ عاشقان ِواقعی باشد هر روز ولنتاین است اگر دل همدیگر را نشکنیم و زرد نشانه ی دستان ِ خدا که دستان ِ (تُ) را گرم نگه می دارد درست وسط ماه دی سر...
ادامه نوشتهموهای ِ مشکی (تُ) امانتی بود از سمت ِ خدا… تا بفهماند همیشه دریا آدم غرق نمی کند گاهی برق ِ موهایت از خانه ی ِ خدا (کعبه) ???? کمی نه بیشتر آرزو برآورده می کند ...
ادامه نوشتهبی خانه مان می شود هر کس که اشک ِچشمانت را در آورد… پدرم دلتنگتم????????و به دعایت محتاج به نام پدری که ۱۸ مین سال است ندارم...
ادامه نوشتهیک نفر با قهوه بی خواب می شود من با زل زدن به رنگ ِ چشمانت ماه ِ شبهای ِ غم انگیز من
ادامه نوشتهیه روز یادمه رفتم مغازه بین آبنبات زرد ِ ستاره و آبی دلم میخواست آبی رو بخورم چون رنگ ِ آسمون خداست ولی یه گوشم بهم میگفت ستاره زرد رو بخور میدونی چرا؟ چون عاشقای واقعی مومنای واقعی همیشه شبا ضعیف ت...
ادامه نوشتهبا جاذبه ی ِ سرخی ِ لب هایت چه کردی با من ِ شاعر ِ دیوانه؟! من فقط میدانم تو انقدر خوبی که موهای سیاهت از موج دریا بیشتر آدم می کشد...
ادامه نوشتهتنها گناه ِ من بوسیدن ِ عکس هایت از روی ِ گوشی بود… من یک شاعرم با یک دل نازک… یک شاعر ِ خجالتی که نمی توانم بروز دهم دوستت دارم شب ها گوش ِ الله را کر می کنم میدانی محبوبم مرغ آمین همه جا معجزه م...
ادامه نوشتهمیخوام بنویسم برای قلب ساده ی خودم میخواهم خدای خود را صدا بزنم خدایا قلبم از بنده هایت شکسته است در این دنیای به این کوچیکی تو چه آگاه و بینایی از طرز رفتار و کردار بندگانت مسیح و زرتشت و ترک و فارس...
ادامه نوشتهمرغ ِ آمین ِ من برسان پیک ِ خبر ِ من سوی ِالله… که مقیاس دوست داشتن ِ یار نه به زیبایی چشم های ِ رنگی اش هست و نه زلف پریشانش من و تو گر ، ما شویم از برای ِ جنگیدن با زندگی تمام ِخیابان ولیعصر باران...
ادامه نوشتهمرغ ِ آمین ِ من میبالم به داشتنت... دعای تو درمان کرد گریه های هر شب ِ مرا
ادامه نوشتهچشم آهوی من تو شب ها خوابیدی و من بیدار مثل خدا... مرغ آمین همین حوالی ست... کنار قلب من دعایش معجزه ها می کند تا می توانی نیاز کن شاید امشب باران ببارد...
ادامه نوشتهمسکن فقط رنگ ِ چشمانت... حالم را از هر چه قهوه به هم میزند
ادامه نوشتهعشق یعنی شب ها من تمام ِ قاصدک ها را صدا میزنم تا تو در خواب و بیداری ببینی تمام ِ آرزوهایت را شهریوری های مهربون تولدتون مبارک...
ادامه نوشتهباید خط قرمز کشید رو اسم بسیاری از آدم ها… هرگز زن یا مردی را نمیشناسم که ازخوشحال شدن بقیه آدمها ذوق کنند کسانی که از ناراحتی دیگران خوشحال می شوند هرگز از خشم خدا هراسی ندارند… این انسان ها عقده های...
ادامه نوشتهمن آدم بدی نبودم… من فقط ساده بودم و یه رو من نمیدونستم خیلی از آدم هایی که تو رو میخوان فقط برا غصه هاشون میخوان و برای شادی هاشون فرد دیگری جایگزین می کنند… من فکر نمی کردم وقتی باهاشون هم صحبت میش...
ادامه نوشته