- لیست اشعار
- موضوع
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
جعفر لاهوتی آذر
در01 /03/ 1348 -
فرزاد کاکاوند
در01 /03/ 1365 -
الهه دهقان
در01 /03/ 1364 -
علیا کوثیا
در01 /03/ 1395 -
مروت خیری
در01 /03/ 1362 -
samaneh nouri
در01 /03/ 1362 -
بهروز بجروانی
در01 /03/ 1399 -
سحر غزانی
در01 /03/ 1399 -
محمدباقر انصاری دزفولی
در01 /03/ 1400 -
فاطمه عسگرپور
در01 /03/ 1400 -
مجید کرم دل
در01 /03/ 1400 -
مریم محبوب
در01 /03/ 1348 -
محمدشفیع دریانورد
در01 /03/ 1365 -
شیدا شهبازی
در01 /03/ 1355 -
شهلا مظفری
در01 /03/ 1367 -
لیلا طیبی
در01 /03/ 1369 -
جواد خاشعی
در01 /03/ 1358
بی رحم تـرین دشـمـنـم آمــد بـه جدالــم ایکاش که می سوخت دل نفس به حالـم من را به زمین می زند این نفس ستمگر بــا تـیــر جـفـایـی که رهـا کـرد بـه بـالـم مـی ترسـم از احساس غـرور دل غاف...
ادامه شعرپر پیچ ترین کلاف دنیا باشی بر تارک تیز قاف دنیا باشی سیمرغ ترین قصه ی عطارم من چشمان تو را به دست می آرم من خیام ترین کوزه ی عالم شده ام مجنونم و چون بید ج...
ادامه شعرعشق ، مثل جعبه ای سربسته است ------ رازآن آسان نمی آید به دست هرچه هست این جعبه ی پر رمزوراز ------- می تراود از دلش سوز و گداز هر که از اسرار آن آگاه شد ------------- ...
ادامه شعردونیادا هر شئی فرقلی دی داغ داغلا دنیز دنیزله گون گونله آدام آداملا قارداش قار داشلا شعر شعرله گؤزللیک گؤزللیکله حیات حیاتلا قارادا قارایلا عینی سنین گؤزلرینده کی و منیم باختیمدا کی قا...
ادامه شعرچشم تو دین را به دنیایم فروخت عشق تو روز را به شبها یم فروخت ماز نسل ادم وحوایم که او روضه ی رضوان را به فردایم فروخت...
ادامه شعربه عشق عکس ماهی که درون استکان افتاد ننوشیده چنان مستم که از چشمم جهان افتاد من تنها به قدر قهوه قاجاریت تلخم وبا تو مثل چایی که درونش زعفران افتاد لبت چاقوی زنجان و تنت قالیچه کاشان عجب نانی...
ادامه شعر* 11- خودپسندی * خاکی شدن خوبست ای با شرابِ خودپسندی مست خاکی بشوکه پیکرت برخاک خواهد رفت همسایه ی ما بر یکی در بست خود ماند در بن بست * 12- روزه * سعی کن انسان شوی آدمی از ...
ادامه شعرصدایی از غیب خلوتم را درهم آمیخت صدای تنفس متناوب از میان پیچکهای امواج سکوت را درهم پیچاند دور... تکرار... معنای ذکر فضای یگانگی را عطرآگین میساخت. وحی...
ادامه شعرای شهیدی که نوای ظفرت می آید عطر معراج ز سمت سفرت می آید من شنیدم دم رفتن تو به مادر گفتی باشد آماده، مهیا خبرت می آید پدرش کو نشانم به قلندوش همه چقدر نام شهید بر پسرت می آید گفته بودی که در ا...
ادامه شعرهم خاطره ی خاطره ها بودی و رفتی آوردگه باد صبا بودی و رفتی دیشب که سراغ تو از انکار گرفتم رویا به من آموخت خدا بودی و رفتی امروز به کوتاه نوشتار تو ماندیم ما از تو نوشتیم کجا بودی و رفتی ا...
ادامه شعرآتش ستاره خمسه خمسه روشنایی حاجی مهمات پس چه شد ضد هوایی سربند یا زهرا منور یا ابولفضلللللللللللل گردان غواصی شهادت هم نوایی بابا! دوباره خواب دیدی؟ جبهه بودی؟ داری دوباره شعر مجنون می سرایی؟ م...
ادامه شعرحال دلـــــــم بد می شود وقتی که با من نیستی دل غرق حسرت می شود وقتی که با من نیستی در وسعت طوفــــــــانی و موّاج دریـای سخن قحطای صحبت می شود وقتی که با من نیستی این چهره ی بشّاش و ا...
ادامه شعرتاکی دراین بیغوله ره باید پیاده طی کنم مردم دراین غربت بگوترک دیارش کی کنم افتاده ام مخمورومست درگوشه ی میخانه ها جانم به لب آمد کنون تنها ویارمی کنم درکوله بارم خستگی مهمان شده بردوش من ازبُن گر...
ادامه شعرای که هستی تو امیر مومنان *روزگاری بوده ای فخر زمان گرچه امروزم زتو نامی بجاست*نیست آنگونه که در شان شماست ...
ادامه شعرخشکیده لب صاعقۀ نور عجیب است بیننده شده بر دو جهان کور، عجیب است عریان شده ایم از همه لذت که بنالیم خندیدن بی وقفۀ مستور عجیب است ناز همه عالم شده آرایش رویا ...
ادامه شعربرای نجات از ترافیک شهر باید اهل آسمان شد همین
ادامه شعرآهنگ دلنشین موی تو با هر نتی که بود آرامش از نجابتم به نگاهت قسم ربود تا ضربه زد به تار موی تو دستان گرم باد دل احتمال هر که غیر تو را زیر پا نهاد گویی که دل ندیده مثل تو افسونگری به شهر یا د...
ادامه شعرفرض کن در سرزمینی به وسعت رویاهایت زندگی می کنی به پهنای آرزوهایت عشق می ورزی در سرزمینی که هیچ غمی انسان را نمی خورد استخوانی از هجوم درد نمی شکند آینه عادت به خندیدن دارد فرض کن قفس اخترا...
ادامه شعربا دو چشمانت صدایم کن برایم.......کافی است نذر چشمانت چو کردم این دل دیوانه را با نگاهت بر فنایم این برایم.......کافی است.. ماه من برمن بتاب روشن شودم از نور تو ماهتابی تو سنایم کن برایم .......ک...
ادامه شعردل به جز اشک و فغان حربه ندارد دیگر اخمِ تو دار من است چوبه ندارد دیگر! همچو بغضِ نو که تا مرزِ شکستن رفته روحِ من طاقت یک ضربه ندارد دیگر همه همدست شدند پنبه ی من را بزنند بینوا این دلِ من پنبه...
ادامه شعر