- لیست اشعار
- مناسبت
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ایرج قبادی
در09 /02/ 1341 -
Moslem Ahangari
در09 /02/ 1399
با سلا م وادب و احترام قطعه شعری در تقدیر و تشکر از استاد صادق و شاگرد گرامیشان علی آقا که بدون هیچ منت و ادعائی علم خود را به علم آموزان تعلیم میدهند هردو عزیز اهل اصفهان هستند و طالبان علوم غریبه...
ادامه شعر«جلّاد» خروس دهکده را سر بریده این جلّاد مؤذنی که نباشد بر آورد فریاد به تیغ کینه خزان کرده خرمن ما را به وقت شام سیه داده خرمنی بر باد به حنجره شده خاموش بانگ حق خواهی گلو گرفته چو بغضش نمی...
ادامه شعردشمنان کوچک،دوستان بزرگ فردایند و دوستان کوچک، دشمنان فردا؛
ادامه شعر«پادشاه و خر» پادشاهی بود در این روزگار وقت کوچش گشته بود از این دیار حال او زار و پریشان گشته بود کس نبودش تا بماند یادگار وحشتی در جان او افتاده بود داشت وحشت از شب تاریک و تار گفت هر کس ج...
ادامه شعر«بی خبر» شده آدینه ز یاران خبری نیست هنوز مرغ دل خون شده چون بال و پری نیست هنوز شام تاری شده اینجا همه در گیر بلا از مه و شمس فروزان اثری نیست هنوز ماه و خورشید زمان گشته اسیر ظلمات وقت و هن...
ادامه شعرنقاش ... مرا آنسوی دشتی بکر به نادیده ترین گوشه دنیا کنار غربت تک لاله ای اما در دورترین کنج انزاوی من تنهایی که جمع زیادی ست ! یکه ای واحدتر از یک واژه مفرد بکش . #محمدعلی_یوسفی...
ادامه شعرمیراث نفیس و نقش عالی هنر است سر پنجه و ذات این اهالی هنر است تا می نگری به نصف زیبای جهان دریاب که گنج این حوالی هنر است...
ادامه شعرگفته بودم هم جان وهم قبله ادیان منی گفته بودی غیراز این مرانباشد گرشنیدی تو باور نکنی گه لجاجت گه ترحم میکنی دل دردستان گرفته زیر لب ذکرمیگویی و عبادت میکنی! ذکر گویی عبادت بهرچیست از شکستن دل ان...
ادامه شعر«مهربانی» مهربانی کن اگر خواهی بمانی جاودان جاودانی می شود آنکس که باشد مهربان کینه را از سینه با نور محبّت دور کن می شود روشن دلت از نور خورشید جهان باید از ظلمت رها گردی در این شام سیاه تا...
ادامه شعرکاش بدانیم و بدانیم که ندانیم وهم بود دانش و ما هیچ ندانیم زود رو ز این ارابه ی مغرور باتلاق و سیه چاله گهی تور هر فهم تو از طالع دنیا یک ماهی بود میان دریا این جمع تمام ماهیان را نیست به قیاس و بس ...
ادامه شعرچشم های سبز تو در زمستان های برفی، همیشه یاد آور چمنزارهای سبز بهارند، چشم سبز و گونه ی سپید و لب سرخ تو، پرچم جمهوری اهورایی غم زده گان جهان ست، مژه هایت، نرده های استبدادی ست، بر گرداگرد زیبایی نگاه...
ادامه شعر«تلخیِ شیرین» بیاد چشمه ی شیرین ، شدم من آن فرهاد نشد که ساغر دل پُر ز باده شد بیداد ندیم کوه و سرم گشته تیشه باکی نیست ز سوز دل که بر آرم ز سینه ام فریاد میان جام دلم باده ای ز شیرین است دلی ...
ادامه شعرمن کام دهم دوباره او کام دهد دوباره من نیز هم دوباره او نیز هم دوباره عجب حالیست این باز هم دوباره این نیز هم دوباره آن نیز هم دوباره ...
ادامه شعر«گرداب» چونکه طوفان شد به گرداب بلا کشتی نشست استخوان کشتیِ طوفان زده در هم شکست دیگر هرگز رنگ آبی را به خود دریا ندید مرغ دریا پَر زد و بر بام آرامی نشست ماهیِ لب تشنه در خون غوطه ور گردیده ...
ادامه شعرمن و تو و این حجم فاصله سرنوشت هیچ کافری نشود روزگاری که بر روزهای مسلمانی ما گذشت..... دکتر سجاد فرهمند
ادامه شعر«نادانی» در گلستان پُر از گل خار بودن ابلهیست جای مرغ خوش نوا چون سار بودن ابلهیست مرغ خوشخوان جای آن باشد میان باغ گل جغد شومی بین این گلزار بودن ابلهیست در پگاهی گر بتابد نور خورشید زمان ص...
ادامه شعرآسمانی پر ز غم را گر نباشد صبر ، چیست آغوش بازی چون پر تاطاووس نیست تا نباشد هیچ عمل را درک نیست عکسالعمل را آسمانی سبز چیست...
ادامه شعر«مرگ انسانیت» آسمان تاری شده نوری نمی تابد در آن چشمه ها خشکیده شد رودی نمی باشد روان قامت آدم شده خَم زیر بار زندگی پُر چروکی گشته رُخ دیگر نمی باشد جوان دل بجای مهربانی خانه ای پُر کینه شد ...
ادامه شعردیشب ابری بود خوابم دست در دستِ خیالت مست و همپای نگاهت خواب می دیدم که با تو در تهِ باغی بلورین لابلایِ لاله هایی سرخ و زیبا شادمان، در پیچ و تابم غرق در آمال بودم لایق خورشیدِ بخت و اخترِ اقبال بود...
ادامه شعرچون طبیبی بهر بیمارش بپیچاند نسخه اشتباه تومرا دردی بدادی که نباشد غیر وصالت هیچ راه از درد خویش به دور و، بلای دیگری دادی مرا این چه دردیست که درخود می پندارم تورا غیرازاین خواهی،و همراه نبا...
ادامه شعر