تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
عبدالحلیم اکرامی = نژند

خون بر چهره ماهی چقدر هولناک است گردنش سرخ بـــــــــا تیغه ی چاک است آتشی در درون او مـــــــــــــــــــــی پیچد آب نیست غلطیده بــــــر روی خاک است خیـــــــــز خیز میزنــــــد از عطش و درد حال او ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

دلگرمم از حضور تو به باورم جوانه ای گلی به باغ پر ز خار وجود بی بهانه ای به زعم بادهای تند چنان بکنده ، ریشه اش نسیم را تو دعوتی همان که غنچه زد ، گلش به گرمی تو زنده است ز لاله های یخ زده بهار را...

ادامه شعر
عنایت کرمی

باز دل را بی سبب انداختم در چنگِ تو بال هایم بسته شد، با کیدِ رنگارنگ تو باغِ سبزی داشتم، آرام و دِنج و باصفا شد خراب آرامِ گنجشکانِ آن با سنگِ تو مذهبم ترکیبی از انصاف بود و عاشقی گشت خاکستر، همه در ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

1 : بی زبانی به از آن صدها زبان یاوه گویانی بخاطر تکّه نان لایموتی قوت بریانی شده خلق را سرکیسه با فنی بیان 2 : بین ادیان گشته ای چون ترجمان ناز فخری می کنی رابط میان خود بپا تا خود نیفتی چه عز...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

یاران اسیر ظلمـم ،زین ظلم و جنگ سردا یارب رهاییـم دِه ، زین گونه رنج و دردا یارب به حق احـمد(ص) آن آخرین پیامبـر یارب تو فاتـحم کُن ، زین صحنه نـبردا ٭٭٭ هیهات ، از ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

بهــــــــــــــارت که سبزی نمودن گرفت وجــــــــــــــــودت که وقتی بودن گرفت بیـاندیش و راهت بفرش فرش سرخ تــا از آن رسی تو به آن عرش سرخ بــــــــا بازی و مستی هم آغوشی بس به دیگ خامی ها دگر جـــــ...

ادامه شعر
محمد تقی  خوشخو

زدیم به جستجوی تو حلقه بر هر دری که هر دم اندر خیالی و غایب از نظری به امید گوشه چشمی به راهت نشسته ایم که هر گوشه چشمت به جان زند شرری بیان درد چه حاجت که بر زبان آید که تا ثریا رود بانگ نای و ن...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《چرخ خیاطی》 یادش بخیر آن روزها عصرها صدای چرخ خیاطی مادر در حیاط دنج قدیمی خانه قشنگ ترین آهنگی بود که تا به حال در هیچ کافه امروزی نشنیده ام؛ انگار با تَرَک های پیشانی اَش و شعرهای روی لبانش پیراهنی...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

هر بار آن کتاب را باز می کردم دست هایم مشت می شد نسل ها مچاله و ریخته می شد در قوطی تاریخ نسل ما نانی کناره دار بود که دور ریخته شد و کینه ی گرگ خورد آن را... ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

معنی نمیدهد هرآنچه که بامعنی است بامعنی آنچه است که معنی نمیدهد. تاسربالا نمودیم او سر خمیده گفتن بالا اگر نمودیم سر را خمیده کردن. آخر خـــــدای من چه تـــــــدبیر کرده ای؟ قسمت من سیاه و از او شیر...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

سخن قضای ندارد ولی نماز چرا سخن شناس چه علّت به شرح ده ما را اگر چه فقر به فقهی نداردش عیبی نگاه عیب نما عیب را چو سایه نما ولی اله بایبوردی 27 / 07 / 1401 ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

مادر‌بخوان لالاییت، من تا ابد خوابم گرفت این پیکرم چون هدیه ای، آغوش در خاکم گرفت ای مادرم، فرزند دلبندت نآید به آغوشت با آنکه موج گریه‌ات، مام‌ وطن ماتم‌گرفت خود بی قراری ها نکن از بابت فقدان من من...

ادامه شعر
محمد مولوی

پاهایم را شکستند بالهایم را چیدند نه توان رفتن را دارم نه توان ماندن می خواهم فرار کنم اما چگونه نمی دانم چه چیزی می خواهم نه می دانم چه چیزی را نمی خواهم. هیچ چیزی بیرون از من نیست همه چیز در در...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

کاروان کارگر همراه تو بسیار بگشت کار آنرا نـنمودی تو که بیکار نشست کاروانی که ندارد خبر از همـره خود همرهش چاره نمی دارد و وامنده به دشت ٭٭٭ پیکان اجل ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

مُنعم به راه دور به غربت ، غریب نیست چون شخص سالم ، عاجزعلم طبیب نیست ثروت که باشدش به غریبی ،چو منعم است ترسش زِ زندگی فـراز و نشیب نیست ٭٭٭ فرد فقیـر در همه جا ه...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

در مجمع آن بیخردان ، بحث خدا نیست درمجمع آن با خردان،سخن غیرخدا نیست بحثی که در این آدمیان هست ،همین است فرد است خداوند ویکی هست ودوتانیست ٭٭٭ دانـش و علـم تکامل به یقی...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

این روزها دخترانی را می بینم که از دهان داغشان شعری شلیک می شود دخترانی با بوی عطر نان و زندگی که تیری به تاریکی می زنند برای پاسداشت خانه ی خورشید......

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

اسم اعظم اثراتش به جهان، سر به سراست در تمامی جهان بشری ، با اثـر است بی خردهای جهان را خبری می کند آن با چنین نام بزرگ از همه کس با خبراست ٭٭٭ اسم اعظم عملش ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

ای زمزمه گر این دل دیوانه نگر خواسته سوی تو رود با همه‌ی درد غریبانه نگر حال همین سینه، شرر کاش که بی کینه، چموش در به در و خانه به دوش داغ دلش ، جوش و خروش گرچه گریزان شده باز سر به بیابان زد و وی...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

طفل زِ روز اولش ، پیرو هرزه گردی است بیخبر از نکات دین وز اثرات معنی است بیخبراست می رود،در ره و رسم خودسری این اثرات آن بُـوَد، طفل که بی مربی است ٭٭٭ شکرخدا که فیض آن روی...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا