تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مرتضی سنجری

《تحصن》 خسته تر از کاغذ مچاله شده ای هستم در آغوش نسیم که وزن شعر نگاهت را به دوش می کشد، انگار..؛ انگشتان سیاه و پینه بسته ی زمستان تحصن کرده اند لا به لای زُلف پریشانِ سپیدِ مترسک سوخته ی گندمزار! ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

بر جرم و خطای من افزون نـکند دردم فریـاد بـر آوردم آیا چه خطا کردم صد بار اگر دردم افزونتـر از این می شد من چاره کجایم بود ، آیا چه توان کردم ٭٭٭ آنه...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

رو به ویران خانه هایی ای رها در مسیر آبی به سستی شد بنا دست طرّاحی طمع ورزی بخیل کم فروشی معتمد در بین ما ولی اله بایبوردی 05 / 06 / 1401 ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

تــــــــــــــــو یعنی سیب سرخ و غزل سبز تــــــــــــــو یعنی غرور شمع و بال پروانه چه زیبا مثل کمانی چی شیرین به مثل جانی تــــــــو در اوج قشنگی ها مثال خال پروانه نوید صبح رخشان و چو زلف گل به دل...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

جانا دیگر چه می طلبـی از نـعیم دهـر خوردی نعیم دهـر فراوان زِ آب بحر انعام دهـر ای حسن آخـر همین بُـوَد گاهی زِ شربتش خوری ، گاهیم زِ زهر ٭٭٭ گفتـ...

ادامه شعر
وحید علیزاده نیشابوری

یک عمر دویدم وَ دویدم وَ دویدم آخر به سرا پرده مقصد نرسیدم یک روز نشستم وَ نشستم وَ نشستم دیدم همه عمر گِران رفت زدستم یک عمر بگفتم وَ بگفتم وَ بگفتم عاشق نشوم یک شب و گمراه بیفتم یک روز شنیدم وَ...

ادامه شعر
سیدیحیی حسینی

گفتم شراب وَصل، به اُوباش میدهند با خنده گفت: بنده یِ « او » باش، میدهند.. (عطار) ___________... _       ......  نظرکردم به آیینه          .                 ندیدم خویش را                         ...

ادامه شعر
علی  پیرانی شال

"سایه" سار کردگار… می توان همچون زلالِ جویبار گشت جاری لابلایِ دشتزار در میانِ بوته ها و غنچه ها لابلایِ ریشه هایِ خشکِ خار با صدای دلنوازی بی نظیر زیرِ صخره یا میانِ ریگزار در مسیر سختِ صخره ها گ...

ادامه شعر
jalal babaie

محمد است فرستاده خدا به یقین. نساخت ز پیش خود او چنین آیین. عدالتش ستودنی ماشاالله به محمد. قول هو الله احد الله صمد. غرور وجهل و خودسری رها نما. تجلی نور حقیقت رو به سوی خدا نما. نکن طمع به مال دنیا ...

ادامه شعر
علی ناب

من کی ام ویرانه ای در دست باد که بسی افسانه ها دارم بیاد روزگاری بودم من باغ گلی که بر هر شاخه ام می‌خواند بلبلی وعده گاه دوستان و عاشقان تفریگاه شاعران و عارفان در کنارم بود کاخی سربلند که در ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

برگرفتی چهره ات یکباره تو از شهر ما کینه انگیختی چرا از خوشی و از قهرما آن طرف تلخی صبر و این طرف روز وداع آن طرف جامی بنوشی این طرف از زهرما آرزوهایی چو کان ها نگشوده ز کوه بی خبر تاریخ ها بگذشته از ...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

می‌فشارد دست ناپاکی گلوی کشورم از بروز زخم هایی که شد زرد رویی کشورم پیکرش بی وقفه درگیر همه رنج و بلا علت آن ارمغانی از خدا شد سهم ما نعمتی که او درون خاکمان هدیه نمود از حسادت دیده‌ی بیگانگان ترکی...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

ز روز اولش تصمیم بـــــــــــــاید و پیوند را نمود دونیم بـــــــــــاید جدا از آب همچون ماهی اش کرد کسیکه ماندنی نیست راهی اش کرد و آنکه بــــودنی باشد معلوم است که آنکه بودنی نیست باشد، شوم است تحم...

ادامه شعر
مرتضی سنجری

《اثر انگشت》 شکسته شدنم را دوست دارم مثل شاخه ی درخت بید کهنسال یا شبیه خطوط نستعلیق که از بُخار چشمانت می بارد بر تن کاغذهای کاهی دفتر شعرم، ببین..! چگونه دلتنگی چکه می کند میان بغض متورم گلویم و جای...

ادامه شعر
مهدی قناتی

چشم هایش می سوزاند گویی قبل از گریه مست بود

ادامه شعر
محمد مولوی

سختی تنهایی ، در تنها بودن نیست قسمت سخت تنهایی آنجاست که نمی دونی شام چی درست کنی . یا فردا ناهار ... محمدمولوی

ادامه شعر
حافظ کریمی

در کوه طور سینا حضرت موسی خطاب به خداوند می گوید: اِرنی (خود را به من نشان بده) خداوند می فرمایند: لَن تَرانی ( هرگز مرا نخواهی دید) ----------------------------------------...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

زندگی تاتوانست رنج هدیه کرد شادی فزود و غم تقسیم کرد. عشق تا توانست الهام آفرید، کشاند آنچه را که خواست و رهاند آنکه را که نماند. وقتی آفریده شدیم دیده شدیم؛ اگر آفریدیم پدیده شدیم وقتی تلاش کردیم ص...

ادامه شعر
علی اصغر رضایی مقدم

شامگاهانی، فروغت را چو یغما کرده اند شب نگه داران، تو را در قلب شب جا کرده اند در میان کوره راهی غیرت و اوج تو را ناجوانمردانه و دزدانه یغما کرده اند در گلوگاهِ سکوت شیر و دادِ روبهان بیرقی را با نشان...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

سرد آهی بی نوایی درد را آن کسی داند به دردی مبتلا نشنوی فریاد خونین درد را روی خاک افتاده زخمی زیر پا طالب آن یاری که امدادی عزیز زیر پا افتادگانی پارسا واقعیت دست نااهلان دهر اهل افرادی چه کاری ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا