- لیست اشعار
- مناسبت
- عرفانی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
در30 /02/ 1394 -
maryam zallaghi
در30 /02/ 1369 -
یاسر فرازیمقدم
در30 /02/ 1365 -
محمد مهدی نصرزاده
در30 /02/ 1389
به کوی عشق من باز آ غرورت را فدایی کن دمی عرش و بلرزان و با دستانت دعایی کن تو بندگی به جا آور تا اجابت کنم قلبت بیا مهری بورز جانا و رنگت را خدایی کن ندا آید که شاهی تو ، رهایش کن گدایی را ز آن ...
ادامه شعرامید *** بغضی نهفته در گلو دارم من دشتی ز سراب پیش رو دارم من می سوزم و چون شمع خموشی گیرم باز امید به مهر او دارم من *** علی اوسط حسینی ...
ادامه شعرآدمـی و چرخ به تـدبیـر تـو جـملگی اش چون هـدف تیـر تـو ای تـو خـداونـد جـهان آفـرین هـستی هـر هست زِ تأثیـر تـو ٭٭٭ حُـسن فروزنـ...
ادامه شعر« طریق عرفانی » ای خدا نمی دانم ، من طریق سبحانی لیک صحبتم باشد ، در طریق عرفانی تا که صحبتی غرق ، دَم جویت شد دل به صحبتم بستند ، عالمان روحانی...
ادامه شعردر این زمان و این جهان از بهر چیستم جان شیرینم بگو در این جهان و این زمان از بهر کیستم جان شیرینم بگو ؛؛ در برم یا در تنم ، یا در ورای این صنم چیست که پنهان کردهای، جانم بقربانت بگو اکنون که حیران کر...
ادامه شعرای که گفتی دل بده تا باشدت آرام ِ دل دل به غمهایت سپردم تو شدی آلام ِ دل
ادامه شعریغما *** آمدی امید فردا داده ای هم زدنیا هم ز عقبا داده ای کرده ای سرمستم از نجوای خود لیک جسم و جان به یغما داده ای *** علی اوسط حسینی ...
ادامه شعریک روز که با من سر لج بودی و درگیر آنگونه که فهم از سر کج بودی و جوگیر من موعظه می کردم و تو گوش ندادی حال آنکه نکردی ز درایت تو به تفسیر بازار تو دین بود و بساطش ز د...
ادامه شعرگاه باید همچو شمعی در زمان خاموش بود گاه بیدار و گهی هم عاری از هر جوش بود آنکه دائم صحنه بازی می کند با رقص خویش می نداند صحنه بازان را چه زاد و توش بود بس ز کِلک خامه ام دُر یمانی غنچه زد لیک ایامی ...
ادامه شعر« سرزمینم کو » نه خاک پاک آن من ، نه در دیار خانه ای در این جهان برای من نه سهم عادلانه ای وطن که شد قلمرو شغال ها و ناکسان اساس پایکوبی حما...
ادامه شعرتو یک رویای سنگینی شبیه لاله بس دلتنگ و غمگینی نگاهت زرد و لبهایت به رنگ شرم آلوده میان ضجّه های سرخ ، مشکینی دلی را خون نمی بینی؟ * تو ای تنهای پاییزی! در آغوش کدامین باغ و جالیزی؟ که دانم سخت می نال...
ادامه شعرشکار ممنوع است در بیشه زار معرفتت شکار ممنوع است کشتن آهوی عشق سبزه زار ممنوع است این مردمان که بی خرد هستند و زودباور تا عاشقانه نگردد حال و زار ممنوع است غم چون اسیر مانده به قلب های م...
ادامه شعرالسلام علیک یا اباعبدالله الحسین سّر آن بی سر نداند جز کسی کز سر گذشت مرگ چون بیند سری کز هفت گردون در گذشت! بس فروغ روی ماهش در جهان افکنده شور جان و دل حیران حسنش کز سر و همسر گذشت عاشقان ؛ آزادگی ...
ادامه شعر« فیض ازل » هر بشر را که بر آن ، فیض الهس نظری فیض بخشی بکند ، بر همه فرد بشری هرکه از فیض ازل، بهره بر آمد به وجود آن نـبندد زِ طبیعت، سر و سامان و سری هرکه...
ادامه شعرآزادی ( ۲ ) به شهری ویران نشسته قمری حق شناس با آتشی مشتعل در دل ! در دیده اش زمین دوزخی اَجنبی با مولدانِ سیه یوم و سیه بخت که مرده زادِ ایام مرگ پرور اند... وین جا آزادی سرود صغیری است کز م...
ادامه شعریک آن به ذهنم اوفتاد معشوق کردستم رها دیدم اشاراتی عجین امیخته با الضّحا گفتا:قسم بر روز و شب ترکت نکردم من یقین ای جان جان ارام شو ،من نیستم از تو جدا در بحر ما هرکو شنا کرده است او جان یافته هر لحظه...
ادامه شعرمردمانی دیده ام با باوری پیچیده شک من خدا را دیده ام بی مردم و تنها و تک عده انگشتان دست از عالمان، غرق خدا از خدایی که به زخمش میزند مردم نمک چرخه گیتی که با ...
ادامه شعرتکرار.. پیرِ مردی لنگ لنگان هر غروب از کوچه یِ ما می گذشت و چوبکی لرزان به دستش می نشستم انتظارش عادتِ هر روزه یِ من گشته بود این یک غروب آرام و آهسته شنیدم او به من گفت: ای جوانک ای که د...
ادامه شعرچامک ها چامک ۱ ابر ذهنم بارانی است چتر خیالت را باز کن تا نم نکشد تصویر باهم بودنمان . چامک ۲ شعری که هرگز سروده نشد شعر بلند پرواز بود که در اوج آرزوها قافیه باخت چامک ۳ در وداع پاییز خش خ...
ادامه شعر