تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف رکن حیات به عشقت ترک می گویم عزیزم تاب و تب ها را تو را می خواهم و ترک تمام منتخب ها را تویی واجب ترین رکن حیاتم نازنین من ز نامت رنگ می بخشم تمام مستحب ها را ببین که من تمام عمر خود ر...

ادامه شعر
شیما رحمانی

و در آن هنگام که مفتونِ شکوهِ نگاهت شدم؛ عشق معنا گرفت به راستی که زبان به چه کار آید وقتی؛ تلاقیِ دو چشم، مثنویِ هفتاد منِ دیگری ست؟! ... آمدی تا مَن زِ مَن خالی شود یک مَنِ سرکش بمیرد تا که مَن عالی...

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

امشب من دگر یاری ندارم عاشق و یک غمخواری ندارم امشب من امیدوارم بیایی ورنه من دگر حالی ندارم ______________________ هر روزی که از عمرم گذشته دورم من ز تو بیا فرشته شاید که تو بگردی عزیزم به محبتت هست...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

" مفهوم گل سرخ" می اندز ی ام بر صورت بنفشه با هزار کاکلی زرد از ابراز واژه ها، وادارم می کنی به مفهوم گل سرخ، چگونه این همه عشق را که از خورشید می گیرم بنویسم؟! شاعر: مرضیه رشیدپور(کیمیا)...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مریمانه (۳۱) مقدور هست درد دلی با شما کنم یا فرصتی که بغض فروبسته وا کنم؟ اصلاً امید هست با شعرهایتان این بیت‌های غم زده را آشنا کنم؟ ساکت نشسته‌اید و طغیان نمی‌کنید تا عشق را به نام شما اقتدا کنم ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

✍????در این نیزار غم هر نی رادیدم فغان وناله ای دارد،، به ایزد می رسید از دست دل این آه و فریادم،، نمی دانم که ام یا در کجا باشد ماوا یم،،،، ولی این نیک میدانم که اهل کوی جانانم...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف بوستان عشق صبحگاهان رسید و وقت سحر آسمان نیز خون به دامان بود یار من رفته بود و حال من بد و آشفته و پریشان بود راه افتادم و به هر کویی بی‌هدف می‌گذشتم و بدحال رفتم و رفتم و رسیدم به باغ‌...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف بی عیاری کسی در آرزویت غمبرک نخواهد زد دلی برای تو در سینه لک نخواهد زد به بی عیاری و ناخالصی وجود تو را کسی به مهر و محبت محک نخواهد زد وفا نکردی و خود واقفی که بر سر من هوای حسرت و تر...

ادامه شعر
حسن موسی پور

هرکه ما را بیند بخیال خود پندارد آواره گشتیم ز یار خود بخدا ما که مست بودیم ز ازل خود حال نتوان بینیم مست و خرامانی دل خود ساقیا بیار جام دگر بریز بر جامم تو خود نوشم تا من بی خبر ز حال دل خمار خود...

ادامه شعر
شیما رحمانی

عشقِ ممنوعه جگر را خون کند آدمِ عاقل؛ خُل و مجنون کند هر سخن را که زبانش قاصر است؛ چشمِ عاشق لاجرم بیرون کند!

ادامه شعر
شیما رحمانی

۱.در دهانم باز، در گوشم قفس زخم هایِ جانِ من؛ سود از هوس پ.ن: باز: پرنده ی شکاری، سود: نتیجه ۲. در دهانم شعر جانم در قفس زخم هایِ پیکرم هست از هوس ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

باددر لابلای موهای بلندش، پایکوبی میکرد و دخترک مغرور وتخس شهریور با دامنی چین دار وبلند درزیر نور ماه نظاره گر آسمان پرستاره بود، باخود خیال میکرد کدام ستاره میتواند ازآن من باشد؟ اوبود وشبی مهتابی و...

ادامه شعر
مهدی بابایی

نقاشی واژه ها ۱ چونان تو را دوست می دارم، که هوس دارم، روزی گاز بزنم، سیب نشسته ی صورت تو را... مهدی بابایی ( سوشیانت ) نقاشی واژه ها ۲ سوگند به زیبابی آن لحظه، که ماده اسب سفید آزادی، ناگهان در آی...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

حرف هایی هست که نمی توانم بگویم شاید روزی آنها را برایت رقصیدم، چون می ترسم با کلمات ازعهده بیانشان برنیایم نیکوس، کازانتزا کیس نمیتوانم برایت عاشقانه و ازدوست داشتن بگویم،، نمیشود،، ذهنم د...

ادامه شعر
محمد مولوی

ای عشق ... باید خبرت می کردم آمدم نبودی ، همسایه به غلط گفت ، او به ماه عسل رفت ! از تو چه پنهان ” دلم” گرفت #محمد_مولوی...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《سوختم》 غزل آتشی انداختی در خرمن جان سوختم در فراقت ای گل خوشبوی دوران سوختم بلبلی خوشخوان نمی خواند در این باغ خزان باغ جانم شد خزان در شوره زاران سوختم آسمان رنگش نشد آبی همیشه تار بود در میا...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

گم گشته ام ز خود ای دوست دست من بگیر با خود ببر به کوچه ی گم نام عاشقی نامم مپرس کیم بی نشانه ام آواره ام‌نشانه ای نه زکاشانه ام ببین! سردم ،یخم،منجمدم،بی نفس ترین موجم خزیده در کویرنمکزار زندگی تدبی...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

عشق =============================== من چه سرشار زعشقم امروز وچه پرنور،شبیه ستاره چه زیباوقشنگ درمیان صدفی مثل یک گوهرنایاب من نور امید رامی بینم پرتوی ازمهرمی بینم می تابد بی درنگ پرتوخورشیداست رو...

ادامه شعر
امین و امیر اصلانی

به نام خدا ناله و فریاد گهی کاش مرا چاره بدی بهر خجل گشتن تو گریه نباشد مددی صد خطرم مشت بزد بهر تو تا دست کشم جان چو بخواهم بدهم صد نَبُوَد آن عددی هر سخن از عشق کند خصم بلای جان آن غم بُوَدَم بِ...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مریمانه (۳۱) بدجور هوس کرده دلم "ناز" برقصی! در خلوت بی پنجره ام "باز" برقصی من "مولوی"ی چشم غزلپوش توباشم تو در غزلم با دف و آواز برقصی هر چند که ناکوک تر از سوز دلم نیست! اما کمی ای کاش به این سا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا