تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی معصومی

سهم ما نقش آیینه ی دل را خط و خال نظری کاش میشد که غم از خاطر ما هم ببری گرچه در چنته دنیا به جز از کینه نبود هیچکس را نرسد سهمی از آن بیشتری لب این بام پر از نغمه شوریده چه بود؟ غیر از آواز به ج...

ادامه شعر
حسین وصال پور

هنوز در یاد منی،هرچند بردی ام ز یاد در شیوه ی من عشق نیست،رسم فراموشی ها هرچند نشینی در برم ،هرچند باشی تنگ من تا در نگاهت عشق نیست،درد است هم آغوشی ها گر هر کلامت زندگی ،یا هر بیانت عاشقی وقتی که ر...

ادامه شعر
محمد  عالمی

با من چه کردی ای یار زیبا در بزم مهتاب آمد فرشته ائی با ناز و تنها در بزم مهتاب با یک نگاهش جان و دلم بردآن بار زیبا کرده نکاهی باذ چشم مستش آن یار زیبا ...

ادامه شعر
محمدحسن عبدی

حال من امشب خراب است جام چشم ات را بیار لحظه ای بر من نگاه کن اسم من را هم ببار عاشقان قانون ندارند شعر و می با هم خورند جام آنها چشم دلدار است و آن را هم بزار بی گمان پیمانه ها با رویِ یاران پر شود...

ادامه شعر
حسین وصال پور

ای خاطره ها دور شوید از برمن نه دلم درسینه نه هوس در سر من گم گشته ام از خویش مجالم دهید چندی بنشینم خوش من در بر من از خود بپرسم که بر من چه رفت اکنون‌ که صد غم است بر پیکر من در او چه دیده...

ادامه شعر
علی معصومی

ساحت باران از عشق مگر چیز کمی خواسته بودیم یا آنکه بهشت و ارمی خواسته بودیم؟ دلدادگی و مهر و محبت به میان بود مستانکی و جام جمی خواسته بودیم این کبکبه ی چرخ پر آشوب کجا بود! وقتیکه فقط آه و دمی ...

ادامه شعر
انوش بیات

ساده باش لکن سر سجاده باش هوشیار باش به پا ایستاده باش بنده باش لکن همیش یابنده باش بیدار باش به خواب آماده باش افسانه باش لکن در بت خانه باش در مناجات صادق دل داده باش گل باش لکن گل بی خار باش ...

ادامه شعر
حسین وصال پور

این زخم تنهایی درونم بند نمی آید بر روی لبهایم دمی لبخند نمی آید از طالع من دور شد ،رویای خوشبختی حتی به جادویی دو صد ترفند نمی آید در چاه خشکی مانده ام ،با بی کسی هایم جایی که یعقوب هم پی فرز...

ادامه شعر
بهمن  وای آر بی

زلیخا میشوم تو یوسفم باش ستاره میشوم تو ماه من باش اگر چه ثروت قارون دارم ولی هیچ ارزشی بی تو ندارم چنان عشقت به قلبم کرد ریشه شدم زنده شدم جاوید، انوشه تو ساقی باش بکن مست شرابم بده ساقی بده جانی به ...

ادامه شعر
علی معصومی

ندیدی انگار پریشان شدنم را تو ندیدی بی تابی باران شدنم را تو ندیدی لیلاتر از آنی که به پیش تو بنالم مجنون بیابان شدنم را تو ندیدی هر بار سر کوچه سراغ از تو گرفتم ویلان خیابان شدنم را تو ندیدی گفتی...

ادامه شعر
محمد  عالمی

یاد تو در دل مـن آتـش بپا می کنه عشق تو در د ل من غوغا چرا می کنه دیوانه ای خرابم از د ست نا ز هــا یت ناز تو ا ی عز یزم غــوغــا بــپا می کنه وقتی که از کنا رم د و ر میشی ای عزیزم چضمم بـد ن...

ادامه شعر
علی معصومی

موسی ابن جعفر(ع) تا میله ی قفس غزلستانی از پر است پرواز هر پرنده تمنای اخر است زندان به سجده های شبش غبطه میخورد دیوار خسته منتظر دست لاغر است خورشید اگر به فکر طلوعی دوباره نیست در سایه سار حضر...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

مادران انتظار اشک های مادرانی، انتظار میزندآتش ترا اى روزگار میکند فریادهای جان گداز کر شد از آواز ما گردون باز همدم شادان ندیدم من دمی هرطرف خون وشهیدو ماتمی چشم من خشکید بس بارید اشک قلبها پژمر...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

دگر عیدی نیاید در درون سرزمین مادری ما ز فرزندان بالغ، کو نشان مهر آئین مادری هرگز از نوروز، جشنی که شود برپا، بر هر سال نو تا زمانیکه ، فراوان زخم ها شد همنشین مادری روزگاران خوشی بود از برای سال م...

ادامه شعر
حسین وصال پور

تو در چشمان من بنگر تمام بیقراری را زمستانی که می بارد از این ابر بهاری را نگاهم کن که چشمانت اگر چه زندگی بخش اند ولی از من گرفتند زندگی و سازگاری را خداوند هم به آدم ها حسودی میکند وقتی که انسان...

ادامه شعر
علی معصومی

رسول الله از این پس پیک رب العالمین هستی رسوالله بلند آوازه ی روی زمین هستی رسوالله خدایت داده پیغام رسالت را که ای جانان حبیب الله ‌و ختم المرسلین هستی رسوالله بخوان با نام بسم الله رحمن الرحیم...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

لحظه ی دیدار از عطر تو دیوانه شدم لحظه ی دیدار با اخم تو ویرانه شدم لحظه ی پیکار در شهر تو آواره شدم بی سر و سامان با عشق تو افسانه شدم لحظه ی اقرار بیچاره دلم عاشق افسونگری تست کشته است مرا کنج لبت ل...

ادامه شعر
مهدی سیدحسینی

نوبهار آمد در آبادی گل شادی بکار اطلسی های نشاط انگیز دامادی بکار هرچه می روید که دلها را کند سرشار عشق در مسیر نغمه پردازان آبادی بکار کاج و سروی را که زینت بخش باغ زندگی ست در کنار یاس ها در باغ...

ادامه شعر
علی معصومی

نیاندازد بگو تا غمزه هایت شعله در جانم نیاندازد ترک در خلسه های شک و ایمانم نیاندازد اگر دستی نمی گیرد به سمت مشرق امید از این ره کوره های سرد و پیجانم نیاندازد اگر مهرت به روی آتشی آبی نمی پاشد ...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا « بعثت » گشته مهمانِ نبی ، جبریل در غارِ حـرا نورباران شد فضا ، از جانبِ عرشِ خدا بهترین رخداد عالَم گشت حادث آنزمان نورِحق شد جلوه گر در آن ولیّ و رهنما پیکِ حق داده بشارت بر...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا