ساحت باران
از عشق مگر چیز کمی خواسته بودیم
یا آنکه بهشت و ارمی خواسته بودیم؟
دلدادگی و مهر و محبت به میان بود
مستانکی و جام جمی خواسته بودیم
این کبکبه ی چرخ پر آشوب کجا بود!
وقتیکه فقط آه و دمی خواسته بودیم
صد کوچه ی آوارگی و حسرت و اندوه
بیچارگی و درد و غمی خواسته بودیم
ما گمشدگان سحر و نغمه صبح ایم
از نای وفا زیر و بمی خواسته بودیم
ای خرمن گیسوی برآشفته ی جانان
ما از تو فقط پیچ و خمی خواسته بودیم
با ابر پر از رایحه ی ساحت باران
در کاسه هر دیده نمی خواسته بودیم
♤♤♤
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 02 اسفند 1401 18:10
سلام ودرود
علیرضا خسروی اصل 03 اسفند 1401 17:30
سلام استاد.
بسیار زیبا شعر میگویید
خداوند به شما اجر دهد
کتایون رها 04 اسفند 1401 09:12
هزاران درود نثارتان باد
استاد در مصراع اول مطلع طلب بسیار کرده بودیم!!!
و در مصراع دوم اندک چیزی خواسته بودیم !!!
اشعارتان را بارها خواندم و هر بار در دل تحسین شدید
در این یکی دو روزی که در سایت هستم !!
غزلی شیواتر و زیباتر از اشعارتان نیافت ام
فقط مطلع غزل در معنا مشکل دارد
لطفاً به صفحه دوستان بروید که ما نیازمند آموختن هستیم
خست را کنار بگذارید ، وقت ندارم را بهانه نکنید
سر ارادت ما و آستانه حضرت دوست
علی معصومی 12 امرداد 1402 18:19