تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدامین عبداللهی

یا رب بنگر تو حال زارم افسون شده است روزگارم هر کس که دوید بهر یاری آتش بزند من و خیالم چون او برسیدبارزویش من فکر خیال آرزویم هر جا که سخن ز عاشقی شد من در صف فرهاد و جنونم ذکر لب من در این جهان است...

ادامه شعر
علی معصومی

حماسه درد همیشه بر سر عهدی نبسته میمانم کتاب خاطره را نانوشته میخوانم میان جنگل شرجی به خوبی باران اسیر جاذبه های نسیم و گیلانم مرا به مرز جنون می بری برای چه سر چه داری از این روزگان ویلانم چگو...

ادامه شعر
غزاله غفارزاده

هرچند قلبم خفته در آغوشِ تنهایی‌ست اما هنوز در سرِ من، شورِ شیدایی‌ست اینک بهارِ سبز من! بی‌شک به شوق تو پایانِ من، آغازِ بی‌حدِ شکوفایی‌ست من کوه بودم با نگاه تو شکستم عشق! اما کنارت این شکستن هم ت...

ادامه شعر
سارا  (س.سکوت)

شده آشوب دل از ناز نگاهت،برگرد
تا ابد منتظرم، باز به جرات برگرد

خون دل می خورم از بی توییِ این خانه
دست بردار از این کوه لجاجت برگرد

ساحل غم شده ماوای دلم بی نفست ادامه شعر

مهدی رستگاری

بسمه اللطیف ظلمت اگر چه حال بدم در نظر نمی آید نفس ز سینه تنگم به در نمی آید سکوت پیشه نمودم که هیچ فایِده از شکایتی که شده بی اثر نمی آید نشسته برف زمستان به سوز و شکی نیست که هیج گاه بهار از سفر...

ادامه شعر
روح اله دنیادیده حور

هر شب به شانه میزنی گیسوی خود را می گیرد از عطر تنت گل بوی خود را محو تماشای تو شد موجی که برخاست ساحل به قایق می زند پهلوی خود را در قعر چشمت جا نماز عشق باز است محراب باید خم کند زانوی خود را در ...

ادامه شعر
امیر ابراهیم مقصودی فرد

با بوسه ای عطا کن جَنّاتِ این جهان را آن حسِّ بهجت افزای آغوشِ مهربان را حوری و حوضِ کوثر، تقدیمِ مفتِ مفتی زان لب عطا بفرما، صهبایِ اَرغوان را هرگز نمی فروشم، لعلِ لبی که نقد است به وعده های...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

نکبای نکبت را ببین گشته زعمرم خوشه چین باد صبا قهر است از این بستان گلفامم یقین این آسیای جان ستان در زیرچرخ خود مرا کرده است از جان سیر وتن از دست نامردش غمین دنیای دون با خیر و شر با سردی و گرمیّ ...

ادامه شعر
محمد  عالمی

در میان این سکوت بی دلیل از چه رو خواهی شوی همراه ما ما در این دنیای پر جورو ستم آواره ایم میروی با این قطار بی هدف آخرشرمعلوم نیست جا و مکان ما کجاذست این مسا فر ها که بین خسته اند از میا...

ادامه شعر
حسین وصال پور

من به چشمانت خودم را تا زدم تا تورا دیدم ، خودم را جا زدم چون نگاهم خورد بر دنیای تو بر دل و دنیا پشت پا زدم صخره ای سنگین بودم پشت کوه آرزو آب به رحم آمد روانم کرد ، به دریا زدم روشنی های جهان...

ادامه شعر
علی معصومی

نبص صد زمستان خنده می زد سادگی در چشم های روشنش صد خیابان می پرید از انعکاس ساتنش روسری را بسته بود اما به زیر سایه اش جا نمی شد پرکلاغی طره های خرمنش فرصتی کوتاه و در پشت چراغ قرمزی دیده می شد...

ادامه شعر
الیاس  امیرحسنی

قربان گیسوانت پاسخ ده بر ندایم بابا فدای نامت پاسخ ده بر ندایم ای نور دیدگانم ای نطق در بیانم نشنیده ام کلامت پاسخ ده بر ندایم ای مانده زیر آواردلگیرم و عزادار کو پس که آن جوابت پاسخ ده بر ندایم ای گ...

ادامه شعر
حسین وصال پور

یک نفر آمد تمام دردهایم را خرید دلفریبانه میان تار و پود من خزید مانده بودم در حصار تنگ آغوشهای خار تا که بادی آمد و در شاخه ی خشکم وزید تا به خود آمده بودم شده بود دنیایم عقل و دنیایم به یک لبخ...

ادامه شعر
علی معصومی

نای ارغنون جان فدای دلی که خون باشد به سر داری از جنون باشد از غم و رنج خود فزون باشد همدم نای ارغنون باشد شب نشین ترانه ها گردد قصه گوی بهانه ها گردد رونق آشیانه ها گردد جرعه ی جام لاله گون باشد ...

ادامه شعر
محمد  عالمی

من پـرد ه نشین در میخا نـه عشقم من مست و خراب د ر میخا نه عشقم سا قی بــده شر ا بی تا یا ر من بـبـا ید سا قی بـــده شــرا بی تــا من بــنوشم یــکد م نــظــر بـنما بــر اتین دتل هزینم جا...

ادامه شعر
فرهاد  احمدیان

ز قیل و قال دنیا چون خسته گشتی به خلوت نشین ز دل بخوان شعری از دل چه گویند سخنها این مردمان از خیال همی گویند کلامی گر ببینی به آن ظاهر نظر دارد چشم کم بینان نشنود کلامی از دل غمگین پر دردی گر ن...

ادامه شعر
غزاله غفارزاده

بوسیدمش و از کنج لب‌هایش گلی رویید شاید بهار زادهٔ همین بوسه‌هاست غزاله غفارزاده

ادامه شعر
حسین وصال پور

من آن باریکه آبم که افتادم به دریایی همان کوهی که شد پا گیر صحرایی گلی شاداب بودم در میان باغچه های عشق که از بخت بدم پژمرده ام در چشم شهلایی من از مجنون گرفتم درس عشق جاودانی را که خود ویران کنم ،...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

گریه کن ای جگر سوخته ، زار اشک ریز دل غم دیده ، هوار قلب این چرخه به درد آید کاش فلک بی سر و سامان شده هار هق هق‌ و نوش می مست ز درد جمع مستان که ز حال تو قمار آسمان غافل از این بارش سیل سهم مردم ف...

ادامه شعر
علی معصومی

حوض ماهی اگرچه سرکشیدم جرعه خواهی نخواهی را کنون همراهی ام کن آخر این نیمه راهی را تو می آیی و سرفصل بهار تازه خواهی شد زمستان می برد با خود زغال روسیاهی را خودت گفتیکه فرداها خبرهای خوشی داری و...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا