تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ادریس علیزاده

ناله کن ای مادر رنگین کمان طفل تو در خاک کیان، بر زبان دست ستمگر به تن خسته اش زخم از آن فتنه گران از ددان کینه‌ی شان حاصل درماندگی رحم نکرد از سر نامهربان ای پدر زخمی این روزگار غنچه‌ی خندان تو پر...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

بیداد مرا می کشد و دادرسی نیست در برزخِ تردیدم و فریادرسی نیست زنگار گرفته ست اگر آینه ی دل ها کردن این آینه را چون نفسی نیست هر ثانیه بی عشق در این پهنه ی گیتی جز مردن صدباره به کنج قفسی نیست دل...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

من و دنیـــــای و تو عاشقی ها تــــــوو دنیای من دورو دقی ها تـــــو و نمایش و اشاره و شور من و بی عقلی و آن فاسقی هـا من و نزدیکی و مشام بـــــازی تـــــــو و بوی گل و شقایقی ها تـو و فریب و نیرنگ و ...

ادامه شعر
علیرضا نقدی

مست حسن منم که این جان به فدای مادر است سوی بهشت می‌رود هر که گدای مادر است سوی مدینه مایلم خانه اوست منزلم وقت نماز شد ، دلم قبله نمای مادر است کشته شود زنی جوان لال ز این ستم زبان دید علی حسن در ...

ادامه شعر
سیدعلی حسینی

در جواب دعوتم کردی تو لیکن حرف مردم را بهانه عشرتی سویم بکن من که برایت میسرایم نغهمه و هردم ترانه جرگه ی بیهوده گویان را همیشه اتفاقی را برای حرف هست پخته ای این پختگی هم حاصل از آموزگار این زمانه ...

ادامه شعر
عبدالحلیم اکرامی = نژند

بـــــــه بن بست میکشانم بن بست ها بــــــــه آتش میفگنم خیز و جست ها بـــــــــــــــــه اجلاس جهانی و مللی بــــه گرد همایی، هریک نشست ها بـــــــــژرفن صحبت فکر و رهایی بسنجــند راه حــل هر شکست هـ...

ادامه شعر
علیرضا نقدی

اسم علی بود خبر مطلع و مبتدا همان خالق عرش و کرسی او خالق کبریاء همان خلقت ما به دست او آخرتم چه می‌شود؟ هر چه در ابتدا بود هست در انتها همان واجب و مستحب بود یا که حرام و ناپسند هر چه علی کند فقط ق...

ادامه شعر
علی معصومی

عطر شقایق چگونه سر کنم غیر از خیال تو دقایق را شبی دور از نگاهت مژده های صبح صادق را بیا تا از سر شب تا سحر با ناز چشمانت بخوانم لابه لای نغمه هایم شور هق هق را من از مرز جنون آباد دشت ابر و بارا...

ادامه شعر
پریسا براتی

آنجا که دلم غرق تو باشد چه صفایی ست یک لحظه که یاد تو شوم راه به جایی ست آنجا به همان وصف تو و جاه و جلالت قربانی آن ناز نگاه تو چه جایی ست ای دل تو مشو غافل از اندیشه دلدار یک لحظه ز خود باز ب...

ادامه شعر
الیاس  امیرحسنی

چشم خونبار مرابین ومرا هیچ مگو گوش کن حرف مرا صبرنما هیچ مگو شمع من باش که پروانه ی نورت باشم آتشم زن بکشم بهر خدا هیچ مگو حبه ای از لب قندت بده تا خوش بمکم به ..... و ...... و بقیه رفقا هیچ مگو ...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

تو شب بودی ، طلوعم را دریدی جدایی را به چشمانم دمیدی برای دیدن غم خوردن من درون باغ افکارم دویدی یا تو شب بودی , طلوعم را دریدی درون باغ افکارم دویدی برای دیدن غم خوردن من جدایی را به چشمانم دمیدی ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

گر می شوی نهان لحظاتی به گوشه ای دوری ز خلق جلوه کنی کسب توشه ای گمنام زندگی بکنی عمر را به سر در سرسرای کوچک دنیای کینه ای همچون شتر نما به جهالت بسی دلا در غفلتی به سر که کند کذب پیشه ای اینان...

ادامه شعر
سیده نسترن طالب زاده

چون ایلمیلی ، بلندوُ طلاگون بخواهیَم ای صبح پرترانه ی کارون، بخواهیم ای جانبهای شعر فراوان زیستن! تبواژه های خاطره افزون ، بخواهیم ای گوشه گوشه های تنم،آشنای توست چون فوجهای روح همایون بخواهیم آن کولی...

ادامه شعر
سینا عباسی

شعر آجر خیال لبخنــد محــو در مه,ای شـانه ی شبانه ای صبـح بی تبلــور,ای شــام عاشقانه ای بــاد بامــدادان,ای نـوگل بهــاران ای ماه بی ستاره, بی وصف یک بهانه ، برخیز و رقص بردار ، پروانه وار در من ...

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

بخت ما از کودکی بی‌سرپرستی بودن است سرو صحرا، گرچه تنها بهتر از خس بودن است عیب من گیری که تنهایم ولی هم‌سفرگی با منی، در صبر چون ایوب‌ها آوردن است وقت خوردن یا که نوشیدن سکوتی لازم است من سکوتم شاه...

ادامه شعر
علی معصومی

ای همه خوبی گیرم که من از پیش تو رفتم، اثرم چه؟ دلدادگی و عاشقی و شور و شرم چه؟ با لحظه ی پروانگی و خاطره هایت خاکستر جامانده ای از بال و پرم چه؟ گیرم خبری از تو نشد ای همه خوبی روزی که به گوش تو ...

ادامه شعر
حسین یوسفی

(من مستمندومسکین،دلبر دَنی ودارا) من قامتم خمیده، او دل فریب و رعنا شادی‌وعشرت‌ونوش‌باشدنصیب دلبر ازاواگرغمی‌هست‌،خواهم‌که‌باشدازما من هم مثال حافظ حاتم ترین فقیرم بخشم به خال رویش از بلخ تا بخارا ...

ادامه شعر
ابوالقاسم کریمی

آینده ام جمله ای نخوانده می ماند در قصه ای غم انگیز.

ادامه شعر
علیرضا نقدی

رویم آخر همه از این جهان اما هوالباقی شدم من تشنه‌تر زیرا بود مهدی مرا ساقی اگر فردی خدا دارد چه ترسی از بلا دارد خوشم چون مقتدا دارد چنین مفهوم و مصداقی بگویم حرف چون شهدی بمانم گر علی العهدی زمانی...

ادامه شعر
حسین یوسفی

بعدازاین‌شب‌رابه‌من‌بسپارعادت‌میکنم من به تنهایی تو با اقیار عادت میکنم تا قلم بر داشتم بغضی گلویم راگرفت چند سالی می‌شودهربار، عادت‌میکنم میدهم‌امیدوصلت‌رابه‌خودباسوزاشک باز میخندم به این افکار،عاد...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا