تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
پرشنگ  صوفی زاده

●به من نگاه کن! نه سلیمانم نه مریمِ مقدس نه آن رسول، که مژده رهایی آورد نه آن ناجی دخترکان ِ زنده به گور تنها فریادم... فریاد بر دیوارهای این شهرِ سنگی. کلوخی زیر بارانم وحشتِ نسترن های خسته در باد ...

ادامه شعر
جواد مرادی

نمی مانم حتی برای خدا هم بعد از تو؛ صبر کن ببین مرگ دلم را و بعد برو. جوادمرادی بداهه

ادامه شعر
مروت خیری

مثل روز، روشن است دیگر تو بر نمیگردی هرگز، اما، دل خوشم بدار بگو هر بار شاید ماه بعد فصل بعد شایدهم، نوروز ...

ادامه شعر
محمد مولوی

مرگ پدرم ... از پدر ، پدر بزرگ ، پدرش ! شنیده بود : گاهی زمستان ! آنچنان سخت می گیرد که... کمتر کسی پایـــَش به ”بهار”می رسد ! #محمد_مولوی...

ادامه شعر
فاطمه  مهری

با نگاه پر از امنیتش چشم دوخت به چشمانم و مرا میخکوب خیابانی پر از وحشتِ رعد کرد _چرا تنهایی در این شب سرد؟! بیا همراهی ات می کنم... خلاصه شد دنیایم در چشمان آبی تر از آسمانش. ◾ _دنیای ما با هم متفاوت...

ادامه شعر
حسن  رسولی

رسولی خروشان من از آسمان دلگیر نمی‌شوم که گاه می‌بارد گاه نمی‌بارد گاه طوفان به پا می‌کند شقایق‌ها را با خود می‌برد لاله‌ها را از ریشه می‌کند رودها را گل‌آلود خروشان حتی صدای اقیانوس آرام را درمی‌آور...

ادامه شعر
امیرحسین  کوهنورد

آیا می دانی؟ که هر روز برای از تو نوشتن کلمات با نوای دلت به رقص در میایند و این بهانه ی قشنگی ست تا همیشه تو موضوع شعرهای من باشی و من تا خاطر عزیزت شاعر باشم ✍️امیرحسین کوهنورد ...

ادامه شعر
خەمبار جباریان

نگاه می کرد پسربچه‌ ای به راه صعب العبور کوهستان زیر آوار برف. او فکر می کرد به لقمه نانی که پدر نتوانسته بود پایین بیاورد و درعالم تصورش قالب پنیری می دید که به سیم تله ای زدن برای شکار او ...

ادامه شعر
حسن  رسولی

رسولی بی غزل گذار مهربان‌ترین غبار را ببین کنار خالی پروانه‌های بی‌باغ را ببین منم گلی که سر به باد داده‌ام مرا سوار بهار باد ببین چنین پیاده سوار بادم غبار راه بی‌عبور را ماهم بیا ببین تن سیاه شب زم...

ادامه شعر
مرضیه نورالوندی

_____ گاه آه هایت را ها کن بر شیشه ی سردِ باران زده بگذار پنجره ترجمه کند تنهایی ات را #مرضیه نورالوندی / مهربانو

ادامه شعر
فروغ گودرزی

خسته تر از ان م که چشم بر در بسته ی نبودنت بدوزم با خود مدارا می کنم به خیالم که نبوده ای...!

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

باور کنید : با هر زخمی که بر من می زنید من رهاتر می شوم و هر حرفی که از شعرهایم می زنید باورِ شما، کج تر می شود ! من یاد گرفته ام: در هوا ریشه بزنم و باد را بالِ رویاهایم بکنم... نگاه کنید : من ، با ...

ادامه شعر
فاطمه  مهری

_ کاش عمر ما دفتری داشت و گذشت روزگار، با مداد بر او ثبت می شد _ چه سود؟ روزی که گذشت بر نمی گردد _لا اقل پاک می کردیم آدم هایی را که باعث دردمان می شوند. ◾ به دعوت چشمانش، ریشه دواندم در مرداب خی...

ادامه شعر
احمد آذرکمان

...... صندوقِ عقبِ ماشین زنانه ترین حالتِ اشیاست   به گمانم گاهی مأمنِ گُل هایِ غریبِ راه می شود وَ وقتی قصه گویِ کوچِ هفتی شکلِ پرنده ها و زمانی رازدارِ چشم هایی که از بیداری قرمز است وَ ساعتی مثل ش...

ادامه شعر
جواد مرادی

انقلاب کرد نام تو در شعرهام از وقتی گفتی مرا بخاطر بسپار. جوادمرادی

ادامه شعر
حسین صداقتی

چشم سبزی می‌درخشد در باد و برکه‌ها بال می‌زنند در تو. گونه‌هایت آواز می‌خوانند به زبان گل‌های ادریسی و دست‌هایت خامه‌ی ابرها را بر تن کوه‌ها می‌کِشند. چشم تو باز می‌کند مجرای کبوترها را چنان که آوار...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

پیش می رفت در چند گونگی خویش چنین یکی یکی خود که خودش را می بست به یکدیگر چنان که زخم ها روی هم افتد. از آنجا که سوز تو یک "آن " داشت می آمد...! شاعر: مرضیه رشیدپور(کیمیا) ...

ادامه شعر
mahta ghahreman

خواب ستاره دیدمو دل از همه بریدمو کنار شب نشستمو دلو بهش سپردمو روزو به شب سپردنم پی ستاره گشتنم این همه بی قراریا دلیل عاشق شدنم ستاره دنیای من قشنگترین رویای من کجای آسمونی تو ستاره زیبای...

ادامه شعر
Fateme Torkamanpari

یک عصر بارانی مه گرفته بی چتر˓ مرا دعوت کن نه به کافه های شلوغ شهر برای نوشیدن قهوه ای تلخ یا صرف معجونی سرد و یا به هم زدن چایی معطر˓ مرا دعوت کن به قدم زدن در خلوت خیس خیابان با لبخندی که طعم بهار ن...

ادامه شعر
سجاد حقیقی

به من نگاه کن به قلبم و به حرارت عشقی فروزان که چگونه فریاد از تنهایی می زند . به ابر نگاه کن که چگونه عشق خود را به زمین هدیه می کند و وارد قلب تشنه اش می شود نگاه کن! اکنون نگاه کن به دریای چشمان...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا