ساقی آن باده ناب ازلی را پیش آر که کند بیخودم از خویش و غریب از وطنم من همه هیچ شوم پیش حضور محبوب. او همه هست شود در دل و جان و سخنم شبنم رحمانی ...

امروز در این شهر جای نفسی نیست از لطف شاهان زمان هم نفسی نیست هر جا که ندا آمد کیست مرا یاری کند داد بر این کنیم کسی یار کسی نیست...

تو یک مهره ی هرز گردی با واشر هم سفت نمیشه من یک پیچ آلن_م با آچار تخت تو سفت نمیشه هیچ خیاری هم بدون نمک خیارشور نمیشه هیچ آدمی هم بدون مطالعه با شعور نمیشه #محمد_مولوی...

با نگاهی عاشقی را میتوان فهمید ولی جیب ما، ما را در عاشق پیشگی یاری نکرد

هم کلام خط جاده تا تو گشتم نفرین به این تا که بی تاب تو گشتم این سراب است که جا خوش کرده در دیده‌ام قطره اشکم زدریا راه گم کرده‌ام .... ...

از توگفتند همه جا از عرش تا فرش، سخن به نکویی یاد کردند هر کجا لب گشودم یک سخن هر کجا دید نهادم یاد تو کردند همه تن من از یاد تو بودن در فراغت هستم تو از حد کرامت در نهان ها هستی قصه ها نهانند و...

چو یار آمده به خفا لحظه ی دیدن گنه نباشه ز لبانش بوسه ی چیدن فلک گلایه نکن گنه نکرد عاشق که در خفا رخ معشوق یک نظر دیدن نکرده خطا آنکه لحظه ی با یارش ز جام عشق نگارش می نوشیدن ...

ای دل به دنبال تو و شرین تر از قند عاشق به قربان تو و محبوب تر از پند سزاوار است پرستش کردن تو نگاهت کردن و خنداندن تو ماهم از روی تو دیدن سر به زیر افکنده است بــــَه که این رویت تمام خلق را مست ک...

اتفاقا اتفاقی دوباره میبینی من و اتفاقا اتفاقی میخوای بغل کنیم هم و اتفاقا اتفاقی نمی افته زودتر برو اتفاقا اتفاقی دستم و میبندم برو اتفاقا اتفاقی از چشم افتادی گلم اتفاقا اتفاقی جات و پر کردن تو دلم ...

راه رسیدن به تو پر پیچ و خم است دلداه ی تو که فارغ از ما و من است گر تو نظری به عاشقت اندازی بین من و تو ،فاصله یک قدم است ...................................................... بر قسمت خود گلا یه و ش...

و آن گاه ک مادر همیشه سیاه پوشم شب بانوی ستاره بر دوش مرا به عقد خیال در می آورد تو از کدام کوره ره نزدیک میگذری که طنین گام هایت گوش خیالم را می آزارد آهسته تر بگذر از خاطرم بگذار رد پایت را هم...

مترسک ژنده پوشی پیر، با چشمان رازآلود ،چون انسان سرگردان به چوبی خشک ،در یک باغ تنهائی ،هراس انگیز و آویزان بر اندامش ، کلاهی  کهنه  و پیراهن و شلوار پوشالی  ، تک و   تنها سکوتی تلخ ،از پژواک یک ف...

بیا تا که لامپ هارا خاموش کنیم نشینیم و حرف دل گوش کنیم ببخشیم هم باز فرصت دهیم بدی ها ،زرنگی ها رو فراموش کنیم یه تصویر تازه بسازیم ز عشق دلها مون صاف هم آغوش کنیم غنیمت بدون شاید فرصت نشه بشینیم و ح...

پنداشتن همه عالم که دیوانه شدم در پیچ و خم زلف تو آواره شدم با هر زاهد و راهب همه بیگانه شدم ازقصر فلک بدر و ساکن ویرانه شدم ...

باپنجه ی پلنگ تقدیر بررخساره ی گلگونِ عشق پنجه میکشید وعشق این سعادت بی بدیل رابرخودحرام میکرد طرح رخسارولبخند دل انگیزش چنان تقدسی بخشیده بود او را که برایش ناشناخته بود چهره ی مرگ اما خودخواهی ساده ...

جوانی کجای که یادت کنم بیا هرچه خواهی قربانت کنم قسم میخورم چون بیای تو را به عشقی که ماند مشتاقت کنم نه ظاهر به دل باز جوان میشوم قسم با دلم عاشق و ماندگارت کنم ببخشم که در حق تو من جفا کرده ام چگونه...

زندگی جاده ی طولانی پر پیچ و خم است که به هر پیچ رسی پچ و خم ما و من است گر که خواهی بتوانی گذر از پیچ کنی ز من خود بگذر آنکه در این خویشتن است ز من خود که گذر کردی به دل خواهی دید زندگی بخشش بی منتی ...

در گردش کائنات تدبیری هست / در آنچه که هست نگر که تقدیری هست از نیک و بدی هر آنچه را بگزینی / در عاقبتت بدان که تاثیری هست ..............................................................................

برای داشتنت با کوه معامله خواهم کرد شاید به من پناه دهد شایدهم پشت کند صدای تنهایی درفضای خانه درمحیط اطراف در نگاه به آن دنیایی دورچون موج دریا اعماق ذهن مرا بخود مشغول کرده تمام مغزم درگیر سکوت ...

آنکو که در این جهان مطاعی دارد بیچاره خیال کرده بقائی دارد از بازی روزگار غافل گشته چون بجه به عالمش هوای دارد .................................................. حرف من و دل پیام نومیدی نیست امید به ح...