تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
فائزه اکرمی

از درون دگرگون شو تا برون شود گلگون غنچه بشکفد با نور نور خود برافشان کن در وجود تو خورشید در تو لعل و مروارید در سرشت خود بنگر در خودت مهیا کن معبد درونت را با درخششت وا کن در درون تو چیزی مثل قاصدک ...

ادامه شعر
عنایت کرمی

بعد از یک سفر طولانی نیمه شب بود نزدیکِ سحر با تنی خسته ز بیداری شب شاد و مشتاق به دیدارِ وطن برگشتم کوچه ها خلوت بود خانه ، در نور مرا دید ز دور خواستنی بود حضور بوسۀ کلید بر گونۀ قفل درِ خا...

ادامه شعر
نجوا خلفیان

عاشقی را بردار گل معشوق بکار آب چَشم، آب صداقت بپاش کینه ها را بنداز هرچه دورتر بهتر پشت آن کوه بلندی که زندان فِراق هم آنجاست!...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

برای یک دروغ خنده دار دیگری که با زبان چرب و نافذت مرا به مقصد وصال تو روانه میکند بیا برای وعده های پوچ دیگری که شوق پر زدن به سوی وعده گاه تو تو را بهانه میکند بیا برای یک رُفوع دیگری برای یک در...

ادامه شعر
mahin charkhande

گمشده ای در کویر سکوت نهالی خشکیده از حسرت خیالی پر از حس انتظار دلتنگ تبسم یک نگاه سکوت و حسرت و انتظار آرام ولی طوفانیم کجاست پایان این سفر پر رمز و راز ...!؟ کجاست پایان بی سقوط ...!؟ شعر...

ادامه شعر
زینب روزبهانی فر

خواب مرا پر کرده اند این دشت های سرد این دشت های مرده ی تاریک خوابم پر است از آسمان های بلند دور بالا سر یک جاده ی بی حسرت نزدیک من را به جایی می برند این خواب های محو که گویی از این سویشان حتی کسی با...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

از آن روز که من غرق در آب شدم رازها فهمیدم قطره بودم اما رفته رفته شده بودم دریا تا به اقیانوس چَشم تو وصل شدم چه تماشایی شد همه دنیایم من تو را فهمیدم با تو مأنوس شدم با تو رفتم تا ماه راه هایم شده ب...

ادامه شعر
Milad Kaviani

آسمان با تمام زیبایَش, به چشمانت حسادت میکند ای جان به قربانِ چشمانت, با آسمان رقابت میکند *میلاد کاویانی*...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

تو را چگونه خوانمت تو گوهری که در کرانه خانه کرده ای تو نبض آفرینشی تو روح جاودانه ای تو عطر خالص شقایقی تو بی بهانه ای به گرد پای تو نمی رسد یگانه ای تو را چگونه خوانمت چگونه لحظه ای از عشق گویمت...

ادامه شعر
بردیا امین افشار

در باغچۀ آغشته به پیچک ، دیشب ... یادت ، در دلم پیچید وزید نسیم و ... گلبرگ های خاطراتت را ، در میان گلها دید در هَمهَمۀ ساکتِ ماهیانِ گرفتار در حوض ، یادَت هنوز هم ... اَشکهای شقایق را ، می چید ... ...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

بادها در رقصند شاخه بید آنجا مینوازد با ساز قمری و شاپرک و غاز با یک اردک با صدایی همساز با چنان شور و نشاط همه باهم می خوانند آواز در کنار بوته قاصدک در پرواز همه در رازو نیاز خورشید آن بالا در حال ب...

ادامه شعر
فرزاد شریف پور سولگانی

می روم ... ماندنم جایز نیست ، وقتی گل می خشکد وقتی باغ می پوسد. از همه دل گیرم عاقبت با این درد می میرم، که زمین بیمار است ماندنم جایز نیست... وقتی ابرها با زمین می جنگند رحمت بارانم ،جاری نیست....

ادامه شعر
فاضله هاشمی

کوه می‌گفت: تیشه ی جناب فرهاد گم شده است. غوره بامبیز دعوا میکرد شیرین زن مردم شده است فاضله هاشمی غزل

ادامه شعر
علی اوسط حسینی

طرحی دوباره ریز **** دوباره می آید همچون همیشه سنگین و با وقار آرام و با نشاط تا تولدی دوباره را نوید دهد یلدا با تولد خورشید با تولد نور می آید تا به زندگی گرما و روشنی دهد و تو ای شب ستیز اینک...

ادامه شعر
محمد مولوی

آسایشگاه فهمیدم آدم نرمالی نیستم برای کسی هم مهم نیستم  گقتم کمی هم به من توجه کنید  کمی هم سر به سر من بگذارید چون که ... شوخی را اول خدا آغاز کرد  زن را برای آسایش مرد خلق کرد ! گفتند ما یکی می گوی...

ادامه شعر
بردیا امین افشار

کلامی نمی دوزم ، از دستبند فشرده به دست از زنجیر بسته به پا بر ردای خِشتی اندیشه می خواهم نظر کنیم ، بر برگهای تقویم بر دنیای درون بر خلوتِ مغزِ تنها وقتِ چالشِ ماست ، اینکه بدانیم ... با خود و در خ...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

روزے بہ مدد خواهے قلبم دل در طلب عشق نهادم بیرون شدم و گشتم و رفتم تا پرتو رخسار ببینم بعد از گذر از جان و جهانم دیدم رخ یار است درونم...

ادامه شعر
فرزاد شریف پور سولگانی

چه غم انگیز سرود باد خزان رقص افتادن برگ لخت و عریان شدن هر شاخه و چقدر دلتنگم... که زمان پیرم کرد ، سرد و دلگیرم کرد باورم نیست چه زود، کودک سر به هوای دیروز پای دیوار زمان زیر لب زمزمه کوچ ک...

ادامه شعر
لیلا سعیدی

رضا پرستش داری… ضامن آهو هستی مگر می شود ضامن رویا نشوی؟!! مگر می شود دست های عطاالله و علیرضا را نبوسی؟!! مگر می شود به درگاه تو گریه کنند آب دهند کبوترای حرمت نان دهند سگ های خیابانی قرعه ی فال را ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

در کنار تو، ماندنی هستم این تعهد، رقم زدم با خون دخترِ چشم های شوق انگیز لیلی برده دل، از این مجنون هِبه کن، یک سلام، تا باران... 7. 7. 1400...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا