تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
کاویان هایل مقدم

به گوشم می رسد آوای قُل قُل ، همانجا کناری گوشه ی ایوان، از نای سماور در کنارش، بر زمین، یک سینی از جنس وَرشو* درونش استکانهای کمرباریک لب زرّین و آن نعلبکی های گل دار واژگون بر سر عطر چای لاهیجان پی...

ادامه شعر
محمد روحانی راد

آی خنده خنده خنده لبات داره میخنده بخند عزیز جونم دنیا به روت بخنده خنده ی خوب و ملیح شیرینه مثل قنده تبسم روی لب، دستور دینمونه ثواب داره خنده هات اینو یادت بمونه وقتی که اخمو باشی کسی دوسِت ...

ادامه شعر
موسی  شریفی

از میان دنیای زمینی شما، آدمها بچه ها را دوست دارم بچه ها طعم قشنگ زندگی در لحظه اند بچه ها از بهترین بازیگران صحنه اند بچه ها با کلی حس وشوق و ذوق واشتیاق فارغ از افسوس و درد و سختی برنامه اند بچه ها...

ادامه شعر
رها فلاحی

#هاشور عروسک‌ام قبضه روح کرده‌ست --تنهایی ام را! #رها_فلاحی

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

دیدم به چشمان خودم آن کودک هفت ساله را با روی دوده فام خود، ژولیده در سرخِ قبا پای برهنه بر زمین، لبخند تلخش رو به ما بر تنبکی می زد به ضرب، با رقص و با ناز و ادا چشمان او قرمز زِ اشک، با آن دل دور از...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

عمری به موطن مانده ام، در خویشتن، غم رانده ام، آن سوی دنیا رفته ای، از خاطراتت خوانده ام، با یاد وقت کودکی، همراه و همبازی هم، در هر فرازی و فرود تصویر شادی دیده ام، آری برادر، خاطرت در یاد و جانم بست...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

دخترک در پای دار قالی اش بنشسته است در کنارش قامت رعنای مادر خسته است باید آخر تا سر ماه، سر شود نقش خیال تا که از نقش وجودش، تار و پود یابد کمال دختران سرزمینم می شوند بانو چه زود از عروسک ها ندارند ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

اون که از هر چی گُلِ قشنگتره اگه گفتی اون کیه؟ اون مادرِ ...... اون که مهربون ترین عالمه اگه گفتی اون کیه؟ اون مادرِ ...... اون که تو زندگیم تاج سرِ اگه گفتی اون کیه؟ اون مادرِ ...... اون که پا به پ...

ادامه شعر
نادیا  قهرمانی کیا

کودکی رویای شیرین لحظات است که وقت داشتنش، به دنبال کفش پاشه بلندیم، و در آینده افسوس هر ثانیه اش را داریم. قدر کودکیمان را بدانیم بازگشتی برایش نیست #نادیا_قهرمانی_کیا...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

شب دیگه صدای جیرجیرکها نمیاد از پشت خونه صدای بارون نمیاد اون کفتر جَلد داداشی رو پشت بوم چی شد یهو رفت، کنار گلدون نمیاد صبحا کلاغا قارقارشون تو آسمون الآن کجائن؟ چون گیرشون، دون نمیاد از علفهای سبز ...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

بچه های خوب من گلهای خندون من شاپرکهای سفید پر ز شادی و امید دخترای گل به سر پسرای شور و شر میخوام امروز براتون بگم از فسقلی جون با بابا و مامانش خواهر و برادرش توی خونه ای قشنگ توی این شهرفرنگ با خو...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

حواستون جمع کنید ویروس، ویروس جدید اومده توی کشور باید که ماسک بزنید فاصلتون حفظ کنید مراقب هم باشید دستکش تو دست بزارید از خونه بیرون نرید زیاد به هم دست ندید رو اشیا دست نزنید وقتی عطسه می کنید جلوی...

ادامه شعر
مجید ساری

من در زمان کودکی اتراق کردم دنیای من، دنیای بی رنگ نفسها بود چادر زدم درکوچه باغ خاطراتی که رنگین ترین دلواپسی ها درقفسها بود من از خدای ماه خود دلگیر بودم . . . خورشید نان آور درون دخمه حل شد روی فس...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

برای من که از ویرانه های عصر آپاراتم، یا که با کارتهای بازی ضربی، و پاسور اسلامی، ساعتها پشت هم پیموده ام با لذت و لبخند، همان کودکی که دوزبازی ، بهترین شادی عمرش بود، و از اسم- فامیل ، خاطراتی خوش ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

دیدی خسته ترین مَرد ابتدایی ترین نفس کشیدن را اَحسُنت وار ارائه می دهد! _دیدی، نیم خَمُوشندوُ --------------- نیم نیستندوُ ------------------------ او گفت! ------------------ ---------- شآید، ه...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

شُعورِ شِعر هایِ بی بُوته پیِرویی نُکته دان را در آرزویِ تَجدیدِ باور بهِ مَردوُدی می خَرامد

ادامه شعر
پژمان خلیلی

انسانیتم را گم می کنم هر چند به دروغ در داشته هایم شک هم نمی کنی یکنواخت به دوست داشتنم نپیما من دروغ می گویم که راست می گویی...

ادامه شعر
محمد روحانی راد

اتل متل یه قصّه، یه قصّه ای که راسته قصّه دختری که غمگین یه جا نشسته دختر قصّه ما دختر شاه دینه اسم خودش رقیّه، اسم باباش حسینه دختر قصّه ما مسافر کربلاست مثل بابای خوبش، مهربون و با صفاست بابای مهربو...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

زدم قرعه فالی و امشب ، یادت گریبانم گرفت سوختم در حسرت دیداری دگر، ای زیبا سرشت، ای کلید درهای بسته به رویم، ای زلال آئینه گونِ فیروزه ای فام، یادت هست آن دوران صاف بی خیالی، رها، سیال، عاشق، در جه...

ادامه شعر
سیمین کیانی

چرخه زندگی کوچک که بودیم به جرم کمیِ سن و سال بی آلایش های کودکی مان را با تازیانه ای از جنس عقیده بارها حد زدند بزرگ تر که شدیم نسلِ نو، انتقام گرفت کودکان دیروز باز در غم امروز تحتِ تهمتِ تحجر به ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا