زدم قرعه فالی و امشب ،
یادت گریبانم گرفت
سوختم در حسرت دیداری دگر،
ای زیبا سرشت،
ای کلید درهای بسته به رویم،
ای زلال آئینه گونِ فیروزه ای فام،
یادت هست
آن دوران صاف بی خیالی،
رها،
سیال،
عاشق،
در جهان کودکی ؟
همان دقیقه های شتابنده ی شیرین و شورانگیز زندگی،
که به سانِ صف مورچگان،
از برابر دیدگانمان،
آمدند و رفتند و محو شدند،
همچون پرنده رنگارنگ،
در لاجوردیِ بی انتها،
برفراز دشت مفروش از مخمل سبز،
در تلاءلو انوار زرین خورشید،
بر دوش امواج باد،
در اقیانوس موّاج آسمان بیکران،
برستیغ قله پوشیده در چادر سفید برف،
در پیچ و تاب خرمن طلایی گندمزارِ گیسو داده بر باد،
به سرزمین رویاهایمان،
پناه می بردیم و دیگر به هیچ چیز نمی اندیشیدیم......
نرم نرمک پنجه تیز زمان،
و گردش عقربه های شتابان ساعت،
با دشنه ی سردش
بر گلوی ما،
سایه افکند،
بزرگ شدیم و بزرگتر،
فهمیدیم،
احساس کردیم،
بیشتر و بیشتر،
رنج روزگاران را،
و فاصله انسان ،
با انسان بودنش را،
و دیگر،
اثری بر جا نماند،
از آن تو و منِ شاد و آزاد و بی اندوه،
بر لوح جاودان آفرینش تا ابد .....
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 26 امرداد 1399 10:14
لطیف و دلنشین
کاویان هایل مقدم 26 امرداد 1399 10:57
به دلگرمی سرورانی چون شما، سپاس
کرم عرب عامری 26 امرداد 1399 12:33
درودها استاد درودها
کاویان هایل مقدم 26 امرداد 1399 13:45
سپاس از الطاف شما گرامی
علی معصومی 26 امرداد 1399 15:07
درود و عرض ادب
◇◇◇◇
اثری زیباست
سروده نابتان
افرین ها بر شما
کاویان هایل مقدم 26 امرداد 1399 15:11
ممنون از نگاه زیبای شما استاد عزیز
مینا یارعلی زاده 27 امرداد 1399 00:23
دستمریزاد شاعر گرامی
کاویان هایل مقدم 27 امرداد 1399 01:16
بزرگوارید بانو، سپاس