به گوشم می رسد آوای قُل قُل ،
همانجا کناری گوشه ی ایوان، از نای سماور
در کنارش، بر زمین، یک سینی از جنس وَرشو*
درونش استکانهای کمرباریک لب زرّین
و آن نعلبکی های گل دار واژگون بر سر
عطر چای لاهیجان پیچیده در امواج آرام نسیم صبحگاهی
چه مهنا و چه رویائی
در این صبح دل انگیز سراسر شور و شیدائی
تصور می کنم مادربزرگ با چارقد چون برف
و دو رشته از آن گیسوی تابیده درون هم
که افتاده به روی دوش او بی حرف
نشسته در بَرِ این دستگاه پرنشاط و پر زِ زیبایی
***
پنیر لیقوان و نان تازه در کنار هم
شکر اندر شکرپاش هست آماده
برای رقص ، آنجا که زَند بر هم
فلزی قاشقِ کوچک، درون استکانم را
و من خیره نگاهش می کنم تا انتهای چرخش اندیشه ام در سر
صدای دینگ دینگ قاشق است اما
برایم خوشتر از هر نغمه ای در زندگی، برتر
و این عشق است از مادربزرگ کو می تراود بر تنم یکسر
نگاهم می کند با مهربانی چون دُر و گوهر
نمی دانم، که می جوید درون من همان آمال روزهای جوانی را
و یا شاید ببیند در ضمیرم چهره ی آن همزبانی را
برایم نقل خواهد کرد حکایت ها
ز گلگشتش به صحراها، به مرتع ها، به جنگل ها
چه شادان و ازاد و رها
آن چارده ساله دختر گلها
به شیرینی و خوشکامی آن حلوای تر کو می پزد گهگاه
همان پارسازنِ گیلک،
که شیری ماده بود در روزگارِ بیوه گی در عمر با برکت
***
چقدر دلتنگ آن شوخی و شنگی هستم اینک
همه اهل و اهالی نام او را بر زبان خواندند با نیکی
چرا "زهرا خَنَم*" دیگر نمی دوزد برای بچه های کَل* صفر، پیرهن؟
لحاف بچه های معصومه خانم از این پس از کجا باید؟
همان چهل تکه های خوشگل و پُرکوک...
که سوزن میزدش بر چشم و او دم بر نمی آورد
بله مادربزرگِ باهنر روزگارانی است کو رفته است...
و یادش مانده در اعماق جانم چون درختان حیاط خانه ی مخروبه ی امروز
***
من و دیگر برادر ها، همان یک خواهر کوچک
چه افسونی در آن خانه به ما می گشت مستولی
کنار چاه خشتی،
پر از گلسنگ و خز کاندر میان آب سرد،
پیچیده اند چون پیچک
و ما دائم به دنبال به دست آوردن راز شگفت آلود خود بودیم در آن چاه...
سفالین بام آن خانه،
چه حرفها که نمی خواند از زبان شُرشُرِ باران
و در اُشکوبه ی* دوم،
به دیوار سفید کرده،
تصاویری درون قابهای چوبی کهنه،
از آنِ مردمی از نسل پیشین،
زِ اجداد قدیم و رفته از دنیا....
چه قدر خوشبخت بودیم ما
در آن خُردی و خردسالی،
که سرشار بودیم از نیروی پرشوق جوان سالی،
از آن خانه،
نشانی نیست دیگر جز تَلی از خاک ویرانه....
فروردین 1400 تهران
*آلیاژی برای قوری و سماور که تولید آن در زمان جنگ جهانی منسوب به کشور لهستان است.
*در گویش گیلکی همان "خانم" است.
*کربلائی
* طبقه
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 27
امیر عاجلو 21 فروردین 1400 20:30
درود بر شما
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 08:43
پاینده باشید گرامی
بهنام حیدری فخر 22 فروردین 1400 01:18
درود بر شما جناب هایل مقدم
شعر نوستالژیک زیبایی سرودید گرامی
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 08:43
لطف عالی مستدام جناب فخر عزیز
جواد مرادی 22 فروردین 1400 08:03
درود جناب هایل شاعر گرانقدر
بسیار زیبا بود
زنده شد برایم خاطرات کودکی
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 08:44
عزیزید برادر خوبم
بله اینها دقیقا ما به ازای ذهنی برایم داشت.
حسن مصطفایی دهنوی 22 فروردین 1400 08:06
درود ها استاد
بسیار زیبا است
سربلند و پیروز باشید
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 08:44
تشکر بسیار از همراهی صمیمانه تان
روزبه آریا 22 فروردین 1400 08:52
درود استاد گرامی
بسیار زیباست
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 08:45
سربلند باشید جناب آریای عزیز
ممنونم
کیوان هایلی 22 فروردین 1400 09:21
درودها بر شما استاد هایل مقدم بزرگوار
زیبا و دلنشین و تاثیرگذار سرودید
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 08:46
درودهای صمیمانه ام بر شما دوست گرانقدر
منصور آفرید 22 فروردین 1400 10:41
درود بر استاد هایل مقدم عزیز
بسیار زیبا ،بر گشتی به گذشته
و بادی از زیبایی های آن
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 08:46
در محضر استاد تصویرسازی نوستالژیا
کارآموزی کوچکم قربان
روناک غریب لکی 22 فروردین 1400 18:30
درود بر شما جناب استاد بسیار زیبا سرودید
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 08:47
مشعشع فرمودید با حضورتان
برقرار باشید مهربانو
شهرام بذلی 23 فروردین 1400 09:05
درودها
درودها
درودها
بسیار زیبا بود
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 10:39
عزیزید بسیار
و ممنون از حضور دلگرم کننده تان
رجبعلی باقری 23 فروردین 1400 10:49
درودها نثارتان
کاویان هایل مقدم 24 فروردین 1400 09:40
محبت سرکار مستدام
زنده و پاینده باشید به مهر
محمد عالمی 23 فروردین 1400 11:12
جناب کاویان هایل مقدم شعر بلندوزیبا یتان را خواندم بنده کمال سپاس و تشکر خود را از توجه شما به شعر های بنده اعلام
میدارم
محمد عالمی 23 فروردین 1400 11:12
جناب کاویان هایل مقدم شعر بلندوزیبا یتان را خواندم بنده کمال سپاس و تشکر خود را از توجه شما به شعر های بنده اعلام
میدارم
کاویان هایل مقدم 24 فروردین 1400 09:41
جناب عالمی بزرگوار
بنده با اشعار قشنگتان ارتباط دلی برقرار می کنم چون پر واضح است که از دل بر آمده و در قید و بندهای مرسوم نپیچیده اند.
من از شما سپاسگزارم برادر
روزبه آریا 23 فروردین 1400 20:34
درود بر شما استاد
بسیار زیباست
کاویان هایل مقدم 24 فروردین 1400 09:42
زیبابین هستید دوست خوبم
ممنون از حضورتان
کاظم قادری 24 فروردین 1400 01:53
سلام ودرود بسیار گلستان سعدیو زنده کردی برامون داداش گلم دمت گرم ایولا زیبابود وقشنگ
عطر چایی لاهیجان پیچیده دراب دلم
کاویان هایل مقدم 24 فروردین 1400 09:43
شرمنده مرامتم سالار
این کرونا که گورش رو گم کرد، یک فرحزاد رفتن پیش من دارید. اینجا گفتم که ثبت شده باشه