تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
کریم لقمانی سروستانی

تاکی دراین بیغوله ره باید پیاده طی کنم مردم دراین غربت بگوترک دیارش کی کنم افتاده ام مخمورومست درگوشه ی میخانه ها جانم به لب آمد کنون تنها ویارمی کنم درکوله بارم خستگی مهمان شده بردوش من ازبُن گر...

ادامه شعر
مرتضی فصیحی

ای که هستی تو امیر مومنان *روزگاری بوده ای فخر زمان گرچه امروزم زتو نامی بجاست*نیست آنگونه که در شان شماست ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

خشکیده لب صاعقۀ نور عجیب است بیننده شده بر دو جهان کور، عجیب است عریان شده ایم از همه لذت که بنالیم خندیدن بی وقفۀ مستور عجیب است ناز همه عالم شده آرایش رویا ...

ادامه شعر
اصغر  چرمی

برای نجات از ترافیک شهر باید اهل آسمان شد همین

ادامه شعر
علی صمدی

آهنگ دلنشین موی تو با هر نتی که بود آرامش از نجابتم به نگاهت قسم ربود تا ضربه زد به تار موی تو دستان گرم باد دل احتمال هر که غیر تو را زیر پا نهاد گویی که دل ندیده مثل تو افسونگری به شهر یا د...

ادامه شعر
فخرالدین احمدی سوادکوهی

فرض کن در سرزمینی به وسعت رویاهایت زندگی می کنی به پهنای آرزوهایت عشق می ورزی در سرزمینی که هیچ غمی انسان را نمی خورد استخوانی از هجوم درد نمی شکند آینه عادت به خندیدن دارد فرض کن قفس اخترا...

ادامه شعر
منیژه رستم پور

با دو چشمانت صدایم کن برایم.......کافی است نذر چشمانت چو کردم این دل دیوانه را با نگاهت بر فنایم این برایم.......کافی است.. ماه من برمن بتاب روشن شودم از نور تو ماهتابی تو سنایم کن برایم .......ک...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

دل به جز اشک و فغان حربه ندارد دیگر اخمِ تو دار من است چوبه ندارد دیگر! همچو بغضِ نو که تا مرزِ شکستن رفته روحِ من طاقت یک ضربه ندارد دیگر همه همدست شدند پنبه ی من را بزنند بینوا این دلِ من پنبه...

ادامه شعر
فخرالدین احمدی سوادکوهی

آی پرستو بیهوده انتظار می کشیم، برای او او نه از تبار ما که دخترِ باد است من و تو دیگر از نسل بهار نیستیم و پائیز ، میراث ما محبوس در گنجینه ی مادربزرگ. آی پرستو...

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

بی شاهراه چشمت گم میشوم زهجران ا ی گوشه نگاهت غم را کند گریزان من بی عبور عشقت خالی زاشتیاقم با هرسلام نرمت پرمیشوم ز ایمان تر میشود غزلها از اشک خون قلبم من کی دوباره بینم ؟تو را به فصل بار...

ادامه شعر
اصغر  چرمی

باید غزل با یاد رویش پا بگیرد هر مصرعى با عشق او معنا بگیرد در محفل شعر قشنگ چشمهایش هر شاعرى باید بیاید جا بگیرد شاعر شدن کار من بی دست و پا نیست باید که دستم را خود زهرا بگیرد یک گوشه چش...

ادامه شعر
قاسم افرند

دورو براین خانه پر از چوبه دار است آرام بگیراول پاییز قرار است... آرام بخوان قصه درماندگی ام را بانو به تماشا بنشین زندگی ام را آماده مرگم قدحی رنج بیاور بر میز دوئل صفحه شطرنج بیاور سرباز جوانی...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

از مزرعۀ شادی اگر حرف زنم بر خاطر شیرین خودم دست زنم هر لحظه که میخانه مرا سخت آزرد پیمانه به پیمانه ی پیمان شکنم با آنکه به شهر آمده قهریم هنوز آمادۀ پیکار دو شهریم هنوز من موج به سر دارم...

ادامه شعر
حسن بذرگری

هزار و یک ترانه دفتر سوم: شکوه نام ترانه: تقدیم به: ترانه سرا: ترانه ساز: ترانه چین: توصیحات: سرایش94/3/31- بدیه- ناتمام ** سوز شدم- سوز شدم- می بینی دود شدم-دود شدم -می بینی سوختم...

ادامه شعر
فاطمه  خواجویی راد

رمضان تقویم ناب لحظه هاست شور شیرین سحرگاه دعاست رمضان فرمول ناب بندگی پنج نوبت سجده ی دل ،بی ریاست رمضان میلاد قول ِربـــَنَا در شب قدر قدیرِ هل اتی ست رمضان و لحظه های خلو تش ...

ادامه شعر
پویا نبی زاده

نفسم تازه می شود آرام در هوایی که با تو ترکیب است می روم تا به فتح چشمانت گام هایم بدون ترتیب است کوله بارم تمامِ احساسم هر قدم با سکوت در گیرم با نگاه تو زنده می مانم بی تو از زندگی خو...

ادامه شعر
علی صمدی

در ابتدای یک شب زیبای دلفریب در ازدحام خلوت دنیای دلفریب وقتی که شب پر از تب احساس عاشقی است یا دل پر از شرافت وسواس عاشقی است وقتی کلید قفل نگاهی به نام عشق گم میشود به قدرت چشمی به بام عشق بای...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

بر زبان ها هنرِ سومریت افتاده و زمانه به کفِ سروریت افتاده این چه سحری ست مهیا شده با لیقه ی تو نکند بعثت و پیغمبریت افتاده آمدی چند قدم، مانده که تا من برسی باز در من طمعِ رهبریت افتاده همچو ط...

ادامه شعر
اصغر  چرمی

زندان بهانه ایست برای رها شدن از بندهای خاکی دنیا جدا شدن رویای صادقانه ی شبهای غنچه است یک صبح با نوازش دست تو وا شدن هر شب به سمت مغرب چشمت نشستن و هر روز رو به مشرق روی تو ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

یاد دارم صورت زیبا فریبا چهره را دوست دارم تا ببینم چهرِ زیبا چهره را هر دو ابروی تو را خطاط ماهر می کشد حالتی دارد نپرس از من ، تماشا چهره را کشتی بنشسته در ساحل ندارد بیم موج چون که بگذشت از طل...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا