تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

مناجات به نام خداوند ناز آفرین و یک سوی دیگر نیاز آفرین فروزنده قلب دلدادگان برآرنده نام آزادگان نشاننده آرزوهای پاک به کنج دل عاشق سینه چاک نگارنده آسمان و زمی...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

تو چشای من ببین اشک دیگه امّا نداره خواب آخه مرده براش اون دیگه رویا نداره میشینه هر روزو شب ظل میزنه اون بدلم قایق شکسته ی من دیگه دریا نداره وقتی اموج تو چشام پیدا میشه دل دیوونه من رو دیگه پرو...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

درحیرتم از عشق که سودای غریبی ست در مانده درو عقل ،معمای عجیبی ست این برکه ی کم عمق که از دور عیان است بی ساحل و پایاب چو دریای مهیبی ست آن روز که پای دلم از فرش برون شد دریافتم این عشق پُر...

ادامه شعر
محمد جوکار

الهه ی نگاه تو ، به من اشاره می کند دریچه ی شب مرا ، پر از ستاره می کند زبانه های عشق تو ، در اعتراف قلب من به اوج میبرد مرا ، سپس نظاره می کند غرور سرکش تو در ، کشاکش طلوع ماه حوالی دل مرا ،...

ادامه شعر
منصور یال وردی

میکده تازه می کند فلسفه نیاز را تا که خمار میکنی دیده نیمه باز را شور ببین و ناز را ، بسته زبان ساز را رقص تو زنده کرده این قطعه دلنواز را تار به تار موی تو ، چنگ زده به روی تو زخمه نز...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

چه قشنگه فانوس اشک چشات توی قلب منه میدونی که جات همه ی دشت و چراغون میکنم که نمونه رو دلم جای پاهات منو این دردو غم و داغ فراق قصه ی عشق و میخونه اون لبات وقتی دیوونه میشه این دل من این...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

بشنو ای سنگ که آن یار توانم همه برد بشنو ای باد که آرامش جانم همه برد آن سیه چشم که می‌داد مرا شهد و شِکر رفت و دنبال خودش قند روانم همه برد او که روزی سرِ سجّاده مرا کرد اسیر ...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

کجا شد این دل دیوانه ی من دل شوریده و ویرانه ی من ندارم که دگر شورو نشاطی بجوید این دل افسانه ی من نمی بینم که در بیغوله اورا همان شمع و همان پروانه ی من چه سازم با غم و درد جدایی ...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

امشب به هوای دل خود پر بزنم یا نزنم از کنج قفس سری به دلبر بزنم یا نزنم دلم عاشق شد و رسوا به قیامت بانو باز با حلقه بر این در بزنم یا نزنم همچنان ابر بهاری همه دم می بارم آتشی بر دل دیوانه ام ...

ادامه شعر
علی رستمی سقز

شور و شررت خستگی از جانم بُرد لعل لب تو دل مردگی از یادم بُرد مجنون شدن از سلسله موی تو ای دوست هشیاری عقل، بهر هر علت و معلول از یادم بُرد هر جا عطر نفست با هوای نفسم آمیخته شد بوی نای...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

ای روزگار کج مدار بردی دل من از قرار دیوانه ام کردی چرا ؟ روزم همه آن شام تار دردوفراق و حسرتم دادی دلم شد ماندگار هر دم که سیل اشک من خون شد زدیده این چه کار هرگز نبود آرامشی هردم که چشمم ا...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

هوا ابریست و بارانی چه پائیز غم انگیزی درختان بی لباسند و زمین مملو ازبرگهای پائیزی چو در این کوچه باغ دل که راهی دارد آخر بر تباهی آسمان امشب دلش می بارد و م...

ادامه شعر
محمد جوکار

فرو می ریزد از تاریکی چشمان تو ، شعری تب آلود و از طرز نگاهت میشود فهمید ، عشقی گشته مفقود شبانه های بی تو ، پر شده از بیقراری های یلدا طناب عاشقی ، در مثنوی رنج ها ، یکباره فرسود و گوشم پر ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

موج بوسه هایم صف به صف دسته به دسته گروه به گروه در پشت اطاق انتظار رژه می روند.... 15 تیر 1395

ادامه شعر
معصومه عرفانی

نشکن این دل آینه گرفتار شوی همه روزو همه شب شهره بازار شوی که ز بنیان بکند ریشه تو آه دلم تا به خود آیی و اینگونه تو هشیار شوی به کجا برده ای آخر دل بیمار مرا عاقبت بین منو دل همه دیوار شوی منکه...

ادامه شعر
منصور یال وردی

کجاست آنکه وجودش کمی شبیه من است که فارغ از خود و بیگانه از قبای تن است که شعر می چکد از بند بند اندامش و انعکاس غزل در کتیبه سخن است همان قصیده شیرین که حسن مطلع او شبیه حسن ختامش ردیف...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

شعله افتاده به جانم قفسم سوخته است آی مردم بیایید نفسم سوخته است آشیانی که ندارم من دیوانه به دهر نای نی دارم و بانک جرسم سوخته است غم چشمان شورانگیر این دل وه چه زیباست جز غم ندارد ...

ادامه شعر
محمود انصاری

ای آنکه مــــــــرا در دل خـــود راه ندادی در بـــرکه ی شب بهـــر دلـــم مــاه ندادی هــر بـــار دلــــم خواست ببوسد بدنت را در بــاور مــــن هیچ بـــــه جـــز آه ندادی فرهـاد شـــدم گرچه ...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

پیری کم کم این تاب و تب عشق زسر می افتد قافله از ره و وادی زخطر می افتد کوچه ی عشق که سرهای رقیبان بشکست در غم بی کسی از شوق گذر می افتد هم به تن جامه ی احرام کند زلف سیه هم به افسون بتان رم...

ادامه شعر
معصومه عرفانی

چو برگ زردی از شاخه جدا شد دل من از کمر آخر دوتا شد نشستم برمزارش دیده گریان همان به این دل بیدست و پاشد

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا