تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن کریمی

«غماز» عشوه میریزد و ،از کوچه تنگِ دلِ مامیگذرد دلِ ما برده و من دل نگرانم ، به کجا مینگرد دانم اوبرده دلم را،که کبابش بکند بهرِ رقیب حیرتادولتِ عشق آمده،تاغمزه ونازش بخرد حسن کریمی...

ادامه شعر
حامد سنگچولی

در شبی ماندم که یاد مرگ آئینی شده ناله های شب برایم همره دینی شده شب شبِ شیدایی و روزم برایم انتظار نورِ هر روزم برایم بغض سنگینی شده من گرفتارم خدایا چاره ای بهرم نما چاره پیدا کن دلم, سیگار...

ادامه شعر
ولی الله فتحی...........فاتح

ببه نام خداوند عشق ....................................... دل‌ را چه‌ لذّتی‌ است‌ که‌ دارد تو را کنار هم‌ مست‌ و بی ‌قرارِ تو ای‌ عشق‌ ماندگار باران‌ نغمه‌هاست‌...

ادامه شعر
هما تیمورنژاد

جاده های بی سوار آقا تمام روزهایم سهم درد ست کاری بکن خوب و بدی ها در نبرد ست آقا به جان نرگست اینبار برگرد این انتظار بی کسی ها پیرمان کرد آقا بیا این جمعه های لعنتی را این روزهای سرد و ت...

ادامه شعر
امید محبی (آرسین)

امروز . خورشید ز غرب تابیده از ظلمت این قوم به قهر تابیده امروز . سماء رنگ دگر می گیرد چون . اصغر 6ماهه به خون غلطیده امروز . همه عالمو ماتم زده است یک رنگ سیه بر تنمان رقصیده امروز . جهان ...

ادامه شعر
حسن کریمی

«مهمان خاطر» گلِ لبها یِ تو ، در خاطرِ من مهمانست چه گلی را بغلِ خاطرِ من ، گلدانست نفسی تا که بنوشم ، زِدمت دم نوشی نازنینا مددی ، خانه ی دل ویرانست حسن کریمی...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

تکیه بر سنگ نکن جان و دلم دلتنگم گر نباشی تو من آوره ام و می لنگم خنده کن خنده که درمان دل زار من است ضرب لب های و شکر خند تو در آهنگم نور بر صخره چو تابید نیم دنبالش دلبری چون تو به صد ع...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

یار می خواند و من در هوس نقش جهان تاج گل زینت عشق اش کنم آن هم به عیان شور شیدایی و تفسیر دل آن مه روی در تمنا و طلب می نگرم همچو شهان رخ زیبا و دو ابروی کمانی ز نگار قبله گه می کنم از بس ...

ادامه شعر
ابراهیم نصیری

در را گشا ای مهربان، که مهربانی لازم است وین صاحب اندیشه را،شیرین زبانی لازم است با فهم از ادراک خویش،فکری بحال نان کن با خطِ شیرین قلم، خود صاحب اوزان کن خواجه بگفتا،با خروش،گویی که در سر هوش...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

خبر از سر درونم ده و رازم بگشا بی تو سلطان دلم راه برم گو به کجا دیدن روی تو آمال دلم تا به ابد بنما آن رخ زیبا برسانم به رجا ناز کم کن‌ که قرار دل من گشته تمام بهر دیدار تو دستی که نبرد...

ادامه شعر
حسن کریمی

«بازهم پائیزشد»

باز هم جام از غمِ هجرِ شما ، لبریز شد
فصلِ ما غمگین ترین فصلِ خدا ، پائیزشد

باغِ گل با آن طروات ، زیرِ ِ آماجِ خزان
همچنان خوارزم ِ، بعداز ...

ادامه شعر
سیدعلمدار ابوطالبی نژاد

عاشقم در عشق جای هیچ استدلال نیست
اهل استدلال را جا پیش اهل حال نیست

روزه داراست عاشق ِعارف به حق هر روز و ماه
زین سبب او را مجال هیچ استهلال نیست

هرکه عاشق گشت می داند...

ادامه شعر
حسن کریمی

«ابر دیدنی» فقط حرفی بزن جانم،که لبهایِ شما بوسیدنی نیست تماشا میکنم ای باغبان دانم،که این گل چیدنی نیست عجب ابرِ سپیدی،گشته نقشِ فرشِ این آبیِ زنگاری ببار ای دیدگانِ من ، که ابرِ دیدنی ...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

عشق تفسیر تمنای دل زار من است دلربایی ز تمنای تو هم کار من است گفتمش عشق نیاید به تمنا و طلب کار آن است طلب ،کو ز ازل یار من است تا که خواهم غزلی ساز کنم با صد شوق گوید این خواجه همی سائل ...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

عشق یعنی که من ازدوری تو خواب تو را می بینم ……….. در شهری که پر از رایحه ی رنگ هاست هر شب از دلتنگیت ، مهرتورامی بلعم چشمه ی عشق تو در چشمه سار من است عشق تو و چشمان تومرا وسوسه ی خودکر...

ادامه شعر
احمد  رضایی پایدار

ما اگر باده شکستیم مستیم سرخوش و خوشحال و مستیم مستیم تو چطور هوشیاری و مستی! عاقلی چرا بیمارو خصمی احمدرضائی پایدار...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

نگاه تو چهلم زمستون رو یادم می یاره دستان گرم تو تابستون رو یادم میاره چشمای خیس توآبشار هوچلی هوچورویادم میاره وقتی رفتی گسل تهران یادم اومد رفتن تو تلخی باتلاق چشمه ساررویادم میاره من نیاز ...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

آن لحظه ای که ام ابیها به در رسید آن دم که زهر کینه به عمق جگر رسید تازه شروع قصه ی غم بود با حسین در کربلا قصه ماهم به (سر )رسید...

ادامه شعر
احمد  رضایی پایدار

شخصی عبادت نمی کرد خدا مانده و تنها جدا از خدا یکی گفت به تو نیاز ندارد خدا او گفت چرا پس آفرید این خدا؟ شخص گفت هرچه داری از خدااست او گفت هرچه او دارد از من است او به من محتاج نیست گرچه خا...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

مـردی نماز کـرد بعـد از نماز ، دست باز کرد گفتـا: «بـده خـدای من، آنچـه صلاح توست!» خالق، نظر به طرحِ راز کرد پـرونده ساز کـرد * اوّل نوشت: «نور» تاییدِ لحظه هائی از ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا