تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
فرهنگ باریکانی

مـا را ز کـوی میــکده داءم صـــدا کنند این لولیـــانِ مست مــــداوم نــدا کنند بشکسته ایم جام و سبو رابه لطف عشق ای دل مخـــواه بـار دگــــر این جفـا کنند مـا عاشقیم و بر ره عشق اقتدا کنیم...

ادامه شعر
نیلوفر مسیح

« تولد دوباره» زنی در غبار مردی در مه و کودکی که هنوز نیامده است چنگ می زند این این متن سر در گم را پنجره نیمه باز: _باد چشم می گرداند_ نه ساعتی بر دیوار نه صندلی برای نشست...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

دیوانه منم یا که تو دیوانه پرست.؟ در خانه تویی و دل من دربدراست، همچون منٍ پروانه کِه می سوزد مست،؟ نی آتش ِشمعی و نه پیمانه به دست.، * من از همه کس بریده ام غیر ازتو، رنج از همه کس کشیده ا...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

شد عالمی ویران از آن غوغای دلداری تو تاب و توان را برده از من شور بیداری تو در باغ و بستان صحبت از رستن بد آراستن لامی ز کامت بر نشد لکن زهشیاری تو مرغان عشق از شوق تو بر جوکناران آمده با عند...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

روز و شب از فراق تو مویه کنان در حیرتم فاش نگویم این سخن اسیر بند غیرتم رخنه زدی به جان من جان زمن و رخنه ز تو بزن به جان مزن به دل که آبروی عصمتم بس که کسان به شوق یک نیم نظر د...

ادامه شعر
فرهنگ باریکانی

مـــرا شیـــدا و رســوا کردی ای دل عجب شوری ،تو بر پا کردی ای دل به آه و نــاله و فریـاد خــــاموش تو اســرارم هویــدا کردی ای دل پـریشانم نمودی گــر شب و روز سَرم پر شور ...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

چشمت خمار عشق شد و حال من خراب باید برای وصل تو از رو کشم نقاب حیف است دیدگان تو سرمست عشق و من باشم به فکر دلبر و آن کار ناصواب ره بر کجا برم تو بگو نازنین من جانم به لب رسد نکنم گر تو را مجاب...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

گل بر افشان ساقیا بشکن سبو بنواز نی عکس خالی بر لب و پیمانه ای دمساز نی سر گرانی می کند دل در تکاپوی وصال هفت گام عشق را بر سیم زد آواز نی بازی عرش برین سخت است در شطرنج ما رخ نمایان کن در ای...

ادامه شعر
حسن کریمی

«کوی دوست»
خداوندا چه زیبا ، بختِ من این بار برگشته .
که مژگان از کنارِ ،نرگسی بیمار برگشته .
سرای سینه شد ویران ، از آن آرایشِ مژگان .
دل انگاری ، ز رزمِ لشکرِ تا...

ادامه شعر
سجاد صادقی

به مرگ افکــار توی سرم فکر می کنم به گونه های خیس و ترم فکر می کنم تمـــام شبــــم را به زور مـــی خوابــــم به خــــواب قبـل سحـــرم فکر می کنم به اینکــــــه صبح مــــی دوم تا ته شب ب...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

به خدا خاطرت از یاد نبردم باز آ کوک کن راه دل انگیز بزن با ساز آ عیب عاشق مکن و با کم و بیشیش بساز من خریدار غزل های توام با ناز آ دلم از غصّه ی دیدار تو افتاده به غم هم نفس شو به دمی بهر دلم...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

تو توانایی و من عاجزم از فن بیان چاره فرما که از این پس بنماییم همان حسرت دیدن تو غصّه شده بر دل من فاش گفتم که نگویید چنین است و چنان این که تسلیم تو باشم نه حدیثی است نه حرف جان فدای تو شود ب...

ادامه شعر
حسن کریمی

« کاشکی سیب نبود» کاشکی سیب نبود،بردرختانِ بهشت تاشودخاک نشین ،آدمِ خاک سرشت آن که مأوا ش بود، خانه کوچک دل نه به معبد برود ،نه کلیسا نه کنشت سر بسر مزرعه را ، علف هرز...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

بی تو نفس نیایدم جان بده جانم بستان بیشتر از جان بود ار پیش من آنم بستان گام خود آهسته بنه چشم من است فرش تو دیده عزیز است مرا لیک تو یارم بستان جان منی فدا شود خرده مگیرند ولی عیش به کف گیر و رس...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

حسن درخت این است که ریشه اش زمینی است ولی................ آسمانی ثمره می دهد وبه امداد زمین می آید این است رسم آدمی ولی ................ نمی داند ریشه اش قطع شود ثمره اش ...

ادامه شعر
لیلی  اله یاری

مرا جز عاشقی دیگر هنر نیست که این دلدادگی دور از خطر نیست طریقِ عشق می جویم ، خدا را مکُن منعَم کزین خوشتر سفر نیست خبر خوش دارم از میخانه صد شکر که شیخ و محتسب آن را خبر نیست مکُن آشفته ...

ادامه شعر
فرهنگ باریکانی

<رونق عهد شباب است دگر بستان را > مــات و مبهـوت کنـد قدرت او انسان را زین همه نقش و نگاری که بِزَد بر بستان هم بر اندیشه ی کج خط زده هم عصیان را به گلستـــان اگر اندیشــه...

ادامه شعر
حسن کریمی

« سیب یا گندم»
شب میانِ مردمِ چشمِ تو‌ ، چون گم میشود
از لبت صبح شفق، آئینه دارِ یک تبسم میشود
سُکر می بارد ز لبهایت ، نیازم را بده
باده ای امشب نصیبم ، از ل...

ادامه شعر
مهرداد نصرتی(مهرشاعر)

(1) زمین آه کشید آنگاه که غبارآلود آسمان جیغ می کشیدند ارابه های دیوانه تا بازگردانند مرا از سرزمین افسانه ها *** محو نگاه تو اما گم کرده بودم دست و پایم را انگار گاهیکه رقصان سوت می زدی...

ادامه شعر
نسرین سادات(نغمه) غضنفری

الف - آفرینش زحسن عرشیان را عسکری او شد الگوی عالم فرشیان را عسکری ب - بهترین خلق خدا در بهشت برین او بر ترین گنجینه الاسرار گلستان را عسکری پ-پروانه چو از تجلی عشق دم زند پرده را گر ب...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا