3 Stars

تولد دوباره

ارسال شده در تاریخ : 18 بهمن 1394 | شماره ثبت : H942558

« تولد دوباره»
زنی در غبار
مردی در مه
و کودکی که هنوز نیامده است
چنگ می زند این این متن سر در گم را
پنجره نیمه باز:
_باد چشم می گرداند_
نه ساعتی بر دیوار
نه صندلی برای نشستن
هیچ...؟
تنها یک تابلو و دو سه بوم رنگ!
_نه زندگی ...این که مرگ است!
گوش پنجره بی خود از همه جا شنید
غر،غر باد را
ولی نشست به انتظار پاسخ
اما باز هم به سان همیشه...هیچ!
_یعنی چگونه خواهد شد؟
کسی نمی داند اما قصه می خواهد خودش را پیدا شود در...

_یک روز بی اتفاق_
تیک تاک / تیک تاک
جیر /جیر /جیر
و حضور ممتد دیوارها
در چشمان به تعجب نشسته پنجره
یکباره
زن پنجره را باز
_چند سطر آسمان_
و دوباره بعد سطر دیوارها
می لمد در خود و بالش را می فشارد بر روی فکرش
[ناگهان رژه افکار سرخ و سیاه در چرت اتاق ،میله میله آنچنان او را در در خود مچاله که ...]
_وای نه!باز هم هجوم میله ها !
و فکرش را پرت می زند می شکند
بر زمین متلاشی هزار تکه / هزار رنگ
بر می خیزد
تکه های فکرش را که جمع ...
_آخر اینکه نشد زندگی باید کاری کرد وگر نه...
ناگاه برق یک تکه کوچک در خانه چشمش ،چراغ
فکرش را بر داشت
آنچنان در آن غرق که دیوارها از خود گم
و حبسگاه آوازها پیدا شد:
«پرنده ای آن سو خسته / آوازش را بر کول / لنگ لنگان
این سو پرنده ای زخمی / بالهایش را رو به آسمان /خون چکان
و قفس قفس / پرنده ای که آوازش را آویخته بودند
بال بال زنان ...»
و چرت اتاق پاره شد
_وای آسمان را نگاه ...؟!
[یک قفس پرواز ]
و بی درنگ به درون تکه ای دیگر خزید

رقص امواج / ساحل / و رد پاهائی که خود را راه می روند
_پس کی اتفاق خواهد افتاد؟چند ماه است که ...و من هی از خودم تحلیل می روم.
_صبور باش !ساحل را نگاه کن که چگونه از قیل وقال موجها افتاده است!
_اما لاشه ماهیها فریادیست خاموش!
و تا که خواست سطر دریا را دوباره بکشد که فریاد چند مرغ دریائی او را از خودش بیرون کشید
تابلوی نیمه کاره:
دریا
غروب سرخ
مرغ های دریائی
_وای نه!بازهم یک تابلوی دیگر؟
و رد پاها ختم می شوند
به چند صفحه پیش از آغاز این ماجرا در:
خطوط راه آهن / دسته گلی که زیر پا له شد/ و مه که ادامه مرد را قدم می زند در ساحل
چند سطر بعد آنها فقط خود را فریاد می زنند
و فریادشان آنچنان بلند که ماهیهای خسته از دریا گوشهایشان را می گیرند
_آخر تا کی می خواهی هر روز یک تابلو
و هر تابلو سپید تر از پیش خودت را خط خطی کنی؟
_تا وقتی که به دنیا بیاورمش !
_که را...؟
_همان که در من می جنبد و از جنبش او من...!
ناگهان دست یک موج آنچنان بلند
که ماهیهای خسته را به ساحل پرت می شودو آنها خود را می میرند تا رها شوند از قفس دریا
زن غبار را پس راند رد فکرش را گرفت
تا دوباره به اتاق رسید
خودش را یافت
آنچنان درون قفسها مچاله
که فریادش تمام ماهیهای مرده را از خواب ساحل پراند
و تکه های فکرش را دوباره نقش بر زمین شد
□□
غروبهای پیاپی
زن از غبار
مرد از مه
و کودک آویزان بر شانه های باد
در متن به حرکت در آمدند
ساعت زمان را گم / زنجره ها خاموش / زن ،دسته گل و دوباره خطوط راه آهن
و ساحلی که نیست را دو شادوش مرد قدم زد
در کنار پنجره منتظر!
رنگهای در هم ریخته / تابلو:
دریا
ماه
پری های دریائی
_وای نه!انگار دارد می آید.
گلویش جنبید
_نه هنوز هم باید...
_اما پوست تنم دارد می ترکد ،انگار دارم پوست می اندازم
شبیه الهه ای در تولد خودش.
پاورقی [ نه ماه است که یک زن پا به ماه زائیدن خودش راه رسیدن تا دریا را طی می کند ،اما هر بار شکست خورده تر از پیش ،خودش را میان یک تابلو به جا می ماند ،بر می گردد تا خودش را ...که غبارهای ناگهان و دوباره خطوط راه آهن ،دسته گلی که...اما اینبار او تکه های فکرش را کنار هم می چیند تا...]
_ پس تکه آخر کجاست؟
پنجره از خودش باز
غر غر باد نه!
اما مونولوگهائی خیس بر خطوط بی رنگ ساحل خود را زمزمه :
«من قفس توام / تو قفس منی
وقتی که بغض های من در گلوی تو گره نمی بندد
وقتی که اشکهای شوق من از چشم های تو جاری نمی شود
من قفس توام / تو قفس منی
پس بگذار تا شاید قفس ها شکسته تر
و من جاری شوم در تو و تو جاری شوی در من»
زن می نشیند بر ساحل
چشم انتطار خودش
غروب زمین را نظاره تر...

آخرین تکه / آخرین تابلو:
دریا
ساحل
رد پای کودک
□□□
نه ساعتی
نه صندلی
و نه حتا دیگر تابلوئی که...
دیالوگ باد:
_...؟
انتظار پنجره از صده هم گذشت
که ناگهان کودکی دوان بر کوچه ها رشته خواب شب را برید
_فوق العاده...فوق العاده...
«تابلوهای بزرگترین نقاش هزاره در حراجی شهر»



نیلوفر مسیح
مکتب اصالت کلمه




شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 225 نفر 341 بار خواندند
حمیدرضا عبدلی (19 /11/ 1394)   | علیرضا خسروی (19 /11/ 1394)   | نسرین قلندری (20 /11/ 1394)   | قاسم پیرنظر (08 /02/ 1395)   |

رای برای این شعر
علیرضا خسروی (19 /11/ 1394)  
تعداد آرا :1


شاعر نظر دهی برای این شعر را غیر فعال کرده است.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا