یک شب که زیر آسمان خوابیده بودم
دور وجودم پیله ای تابیده بودم
شاید حدود ساعت یک یا یک و نیم
خواب دو تا چشم خمارت دیده بودم
درخواب شیرین از تو بی تعارف گمانم
چندین سوال چالشی پرسیده بودم
پرسیده بودم رنگ محبوبت کدام است
قبلش برایت یک گل رز چیده بودم
پرسیده بودم اهل پاپی یا کلاسیک
فرموده بودی بتهوون را دیده بودم !
از قرمز و آبی خبر گفتم چه داری
گفتی بنفش و من کمی ترسیده بودم
پرسیده بودم بچه آیا دوست داری
فرموده بودی پیش از این پرسیده بودم
بین سوالاتم کمی هم با اجازه
دستی به دست گرم تو ، ساییده بودم
راهی شدیم آنشب به سمت مرزن آباد
از ذوق چالوس آن سحر چاییده بودم
روغن زده لم داده بودی روی شن ها
من دزدکی تاشب تو را پاییده بودم
بعدش کمی شیرین زبانی کرده بودی
روی زبانت شهد آماسیده بودم
تا یک اشاره زیر چشمی کرده بودی
من یک دل سیر از لبت بوسیده بودم
تو یک پری ، یک جادوی پیچیده بودی
من فکر میکردم خودم پیچیده بودم
#امیرحسین _مقدم
بامداد ۳۱. فروردین . ۹۵
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
حمیدرضا عبدلی 05 اردیبهشت 1395 00:29
با سلام استاد بسیار عالی سروده اید موفق باشی
حسن کریمی 07 اردیبهشت 1395 01:51
درود بر جناب مقدم و درود بر خواب های پر ما جرای شما
علیرضا خسروی 10 اردیبهشت 1395 10:12
درودها استاد
دکتر کیوان محب خسروی 03 تیر 1399 09:51
تحسین
حسین یوسفی رزین 03 تیر 1399 13:21
"تو یک پری یک جادوی پیچده بودی
من فکر میکردم خود پیچیده بودم "
بسیار عالی دوست من
چه زیبا قلم زدیدی
با دیدی روانکاوانه
راستی به قول الکسیس کارل
انسان موجود ناشناخته ای است
مگه جناب مقدم
خیلی خوشوقت شدم از دیدارتان
محمد مولوی 03 تیر 1400 12:29
زادرورزتان مبارک
محمد مولوی 03 تیر 1401 00:21