بی سرو سامان پی دیدن یار آمده ایم
شوق دیدار به آن جلوه ی یار آمده ایم
رحمت و لطف تو دیدیم و شدیم عاشق تو
در بیابان غمت سوخته چو نار آمده ایم
بر در خانه ی تو ای همه آفاق جهان
به پناه آمده ایم گرچه که زار آمده ایم
ما به پیمودن این ره که پر از تاریکی است
تا سحر گام زده و پر زغبار آمده ایم
خوان انعام تو یارا گل ما را به سرشت
به در میکده ات مست و خمار آمده ایم
صدپیاله بشکست جام می است باز به دست
بهر آن خال لب و بوس و کنار آمده ایم
نه همین سوز دل است مطربی آغاز نما
مست سرمستی تو هم چو هَزار آمده ایم
دل به دنیا بفریفتیم و به یک جامه ی نو
نه در اندیشه که اینجا به چه کار آمده ایم
به در درگه مخلوق تو رفتن گنه است
رو به درگاه تو ای خالق دار آمده ایم
ناز داری و خریدار نگاه تو شدیم
کرمی کن تو کریمانه که خوار آمده ایم
نقش عالم زده ای از ازل آغاز تویی
با مزینانی به درگاه نگار آمده ایم
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 19 اردیبهشت 1401 18:53
.مانا باشید و شاعر
علی مزینانی عسکری 21 اردیبهشت 1401 00:36
درود بر شما بزرگوار
علی آقا اخوان ملایری 20 اردیبهشت 1401 17:21
درودها بر شما استاد ارجمند ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
علی مزینانی عسکری 21 اردیبهشت 1401 00:36
سلام و سپاس جناب ملایری گرامی
علی معصومی 20 اردیبهشت 1401 21:13
علی مزینانی عسکری 21 اردیبهشت 1401 00:37
درود استاد ارجمند
حسن مصطفایی دهنوی 25 اردیبهشت 1401 07:04
سلام و درود استاد گرانقدر
عالی است
سربلند و پاینده باشید