زن

......

خدا با معماریِ زن، سایه بر چهره یِ خود انداخته است انگار. زنی که هرگاه نگاهش کنی دوباره از نو  به تماشای نقش و نگارهایِ خودش می نشیند.

زن انگار رَختِ مجلسیِ خداست که گاهی به ظرافتِ معماری های اصفهان می مانَد وَ گاهی به ابهامِ مِه های لندن در نقاشی هایِ جیمز ویسلر.

رَخت، بکارتِ دوم زن است که آغازهای او را در خودش می پراکنَد.

مَرد در سکوت هایِ زن، چهره اش را از دست می دهد؛ چهره اش را گم می کند خودش را نمی شناسد.

سرگردانی ها و بی چهرگی های مَرد، دلقکِ سکوت هایِ زن است.

زن روزنه ای رو به فرداست. زن، آینده ای ست که در حالِ مرد فرو می رود و گذشته ی او را می سازد.

آینه آرایش کم رنگِ زن است به اعتمادِ جیوگی هایِ مَرد.

 تنها بر بام چهره یِ زن است که رقص به مرد می آید.

چهره ی زن یادبود زمانی است که خداوند می دمید. یادبود زمانی ست که حوا دژی مستحکم بود برای آدم. یادبود جبران بی مادریِ آدمِ مار گزیده.

#احمد_آذرکمان

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 60 نفر 95 بار خواندند
احمد آذرکمان (18 /03/ 1400)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا