ملاقات اثیری

دوست عزیزم، یار شفیقم، آرام جانم، ملک موت، قابض الارواح، فرشته ی مقرب الهی، آرزو دارم وقتی برای انجام ماموریتت آمدی دمی در کنارم بنشینی در حالی که عقربه های زمان از حرکت باز ایستادند تا برابت یک فنجان چای بریزم البته اگر اجازه ی نوشیدن داشته باشی.
بعد سرم را روی شانه ات بگذارم و یک‌دل سیر های های گریه کنم از دست شقاوتهای نوع خودم. نمی دانم چرا ما، توهمات و تخیلات و تصورات خودمان را درباره ات به بدترین وجه ممکن در قالب شبحی با ردای بلند مشکی که کلاهش تا روی چهره پائین آمده و با داس بلند هلالی شکلی در دست، برای خودمان نهادینه کرده ایم. بعضی هامان گستاخانه تر به جای چهره ات، جمجمه انسان را تصویر می کنند با خنده ای موذیانه که گویا از امری که به تو سپرده شده، لذت شخصی می بری! در حالی که من تو را تحسین می کنم، نه برای اینکه ملکی از ملائک الهی هستی، چه فرشتگان را در انجام وظایف اختیاری نیست و مکلف به اجرای اوامر ربوبی هستند، نه به خاطر این که در انظار همه شاید قسی القلب انگاشته شوی در حالی که بهترین هدیه را در زمانی که او اراده کند برای انسان ها به ارمغان می آوری. تو خاتمه دهنده رنج های بشری آن هم در لحظاتی که دیگر گریزی برای این همه تحمل سختی و عذاب در دنیایی آلوده به تبهکاری و نقض کرامت ها نمی یابد. تو سنگینی این تن دردمند خاکی را از روی دوش او بر می داری و روحش را سبک می کنی تا بتواند قدم در جاده ای زیبا به سوی مبداء و مسقط الراس خود بنهد. چه کسی مهربان تر از تو برای انسان؟
دوستت دارم و امیدوارم در موعد مقرر، چهره جوانمرد و صادق تو را ببینم، همانطور که اکنون در ذهنم آن را تصور می کنم و در آغوشت به آسمانی که از ابتدا برای انسان خلق شده، پرواز نمایم. خیلی مردی فرشته ی من.

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 101 نفر 193 بار خواندند
محمد مولوی (15 /07/ 1399)   | کرم عرب عامری (16 /07/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (19 /07/ 1399)   |

نظر 2

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا