بداهه پردازی در نمایش(قسمت نهم)

داستان گوئی:
الی ویسل: خداوند انسان را آفریدف چون عاشق داستان بود.
همه انسان ها از شنیدن داستان لذت می برند. داستان احساسات انان را تحریک می کند. با شخصیت ها همذات پنداری می کنند. داستان آنان را وارد جهانی دیگر می کند و مواجهه متفاوتی را برای آنان شکل می دهد. کاتارسیس (تزکیه نفس) با شنیدن داستان حاصل می شود. انسان ها از داستان ها درس عبرت بیشتری می گیرند تا از اطلاعات خشک و مستقیم. انسان ذاتا داستان گو است.
داستان گوئی قلب تئاتر است. گروه های تئاتری همه مهارت ها را می آموزند تا بتوانند داستان مهیجی را روایت کنند. قدرت تئاتر در ارائه داستان هایی جذاب و محرک و پالاینده است. تماشاگران با دیدن شخصیت ها، عاشق شان می شوند، با آنها می جنگند و رشد می کنندف نیز با انان می میرند و آواز می خوانند. وقتی بداهه پرداز رها باشد و سپس پیشنهادها را درک کند و بپذیرد و بر اساس آنها عمل کند، داستان خود به خود شکل می گیرد.
اطلاعات در ساختاری رئایی پرداخت می شوند. این اطلاعات محتوائی جدید و تجربه ای متمایز برای تماشاگر دارند. مهم این است که تماشاگر آنچه را گفته می شود، دریافت کند. داستان ظرف مناسبی برای قرار دادن تفکرات و اندیشه ها در درون آن و مقبول افتادن برای تماشاگران است. داستان، فضا را باورپذیر می کند و همدلی را بر می انگیزد. داستان هدف نمایش را در چارچوب مشخصی قرار می دهد.
در بداهه پردازی، اعضای گروه با کمک یکدیگر، داستانی را به پیش می برند. برای خلق داستان به شکل گروهی، همه ی افراد گروه می بایست اصول اولیه داستان و درام را بدانند. آنان باید بدانند که کدام مولفه را بپرورانند و چگونه روابط شخصیت ها را گسترش دهند. نیز کدام مسیر را دنبال کنند و بر کدام جزئیات متمرکز شوند. آنان باید انواع ژانرها و شیوه های گوناگون تئاتری را بشناسند و ساختار داستان شان را بر آن اساس شکل دهند. در این امر مطالعه مداوم و هدفمند کتاب های نظری و آثار هنری و تجربه های صحنه ای دیگران می تواند به آنان یاری رساند.
گروه بداهه پرداز لازم است به چارچوب یک نمایشنامه خوش ساخت کاملا مسلط باشد؛ و حتی اگر تمایلی هم نداشته باشد، باز هم به آن پای بندی نشان دهد. بداهه پردازان باید با ساختار ارسطوئی، شیوه ی روایی برداشت، ساختار غیرخطی و مدور و شیوه های انتزاعی اجرا آشنا باشند. سام اسمیلی، در کتاب نمایشنامه نویسی خود اصولی را نام می برد که باید در طراحی هر نمایشنامه خوش ساخت، رعایت شود. بداهه پرداز می تواند این اصول را جرح و تعدیل یا جابجا کند، اما باید کاملا به آنها تسلط داشته باشد. این اصول عبارت اند از:
1- تعادل: موقعیت آغازین جهان داستان است که در آن روابطی خنثی و بدون درگیری وجود دارد اما همین ها بالقوه قابلیت واژگونی و به هم ریختن دارند.
2- به هم ریختگی: نیرو یا شخصیتی است که اتفاقی مخرب را سبب می شود و جهان داستان را از وضعیت تعادل خارج می کند. به هم ریختگی باعث تغییری محسوس و سریع بین روابط می گردد.
3- قهرمان: شخصیت مرکزی است که به هم ریختگی، ارتباط مستقیم با او دارد. او کسی است که پیمان می بندد تا جهان داستان را به حالت تعادل بازگرداند.
4- هدف: نتیجه تلاش شخصیت ها برای بازگرداندن تعادل است؛ و چیزی است که تنها با سعی و تلاشی مستمر به دست می آید. همان چیزی است که هر کس می خواهد.
5- استراتژی: نقشه عملی شخصیتها برای رسیدن به هدف؛ و شناسایی اهداف و بیان تصمیمات است.
6- تلاش: عمل ارادی شخصیت ها در واکنش به محرک هاست.
7- مانع: شی< یا وضعیت یا فردی است که اهداف شخصیت را مختل می کند. چیزی است که باید جابه جا شود، پشت سر گذاشته شود و یا از سر راه برداشته شود. عموما چند نوع مانع وجود دارد:
الف) موقعیت ها یا اشیای فیزیکی: زمان، فاصله، آب و هوا و موقعیت جغرافیایی؛
ب) دیگر شخصیت ها: شخصیت منفی، مخالفان، دشمنان، دوستان فضول؛
ج) خودِ درون شخصیت: مشکلات درونی، ترس ها و تردیدهایش؛
د) سرنوشت: خدایان، شانس، بخت و اقبال؛
8- بحران: زمانی است که شخصیت بر سر دوراهی تصمیم یا کشمکشی قرار می گیرد و هیجان بالا می رود؛ یا زمانی که دو یا چند نیرو با هم مبارزه می کنند و نتیجه نامشخص است. در لحظه بحران روند داستان تغییر می کند.
9- کشمکش: رویاروئی نیروها یا شخصیت ها و یا جنبه هایی از یک شخصیت است؛ یا به عبارتی تضادی است که از دشمنی یا مشاجره و مبارزه فیزیکی ناشی می شود. موانع نیز خود نوعی کشمکش اند.
10- پیچیدگی: محرکی غیرمترقبه (مثبت یا منفی) است که مشکلات یا مخمصه و یا دشواری جدیدی را به وجود می آورد؛ و رویدادی است که مسیر کنش را تغییر می دهد.
11- داستان فرعی: داستانی است دارای «تنش-بحران-اوج» که یک یا چند کنش ثانویه را در بر می گیرد و معمولا وجه اخلاقی کنش اصلی را منعکس می کند.
12- تعلیق: پیش بینی روند رخداد خاصی است؛ و معمولا پیش بینی دستاورد، بحران و یا اوج است.
13- اوج: نقطه اوج کنش است. یا لحظه ای که بحران زمینه سازی می شود و به نتیجه می رسد. در لحظه اوج در روند داستان چرخش ایجاد می شود و شخصیت ویژگی اصلی خود را بروز می دهد.
14- گره گشایی: جایی است که نتیجه به تصویر کشیده می شود، پرسش ها پاسخ داده می شوند و نقاط مبهم آشکار می گردند.
بداهه پردازان در طراحی داستان بر اساس بداهه باید 14 مورد پیش گفته را همواره مد نظر قرار دهند. موارد مذکور در واقع درام پردازی هستند. رعایت عناصر داستان، چه در رئایت اجراهای مبتنی بر دیالوگ و چه اجراهای بر اساس حرکات فرم، ضروری است. همان گونه که پیش تر ذکر شد، بداهه پردازان می توانند این عناصر را حذف کنند اما باید آگاه باشند که هر چقدر از این عناصر کم شود، ساختار درام آنها از شکل کلاسیک خطی فاصله می گیرد. بداهه پردازان در کنار شیوه ی روایت خطی باید به اصول روایت های غیرخطی، اِپیک (حماسی)، مدوّر، فرم گرایانه و نظایر اینها هم کاملا مسلط باشند.
اما توصیه هایی نیز برای بداهه پردازان در حین کار وجود دارد که می توان آنها را به 14 مورد اشاره شده افزود:
1- از عناصری که قبلا کاشته اید، دوباره استفاده کنید. نخستین قاعده، شکل دادن به روابطی معنادار بین افراد و اتفاقات و اجزاست. دوباره گنجاندن و استفاده کردن از کاشته های پیشین، شیوه ی بسیار موثری برای بداهه پردازانی است که از انتهای داستان خبر ندارند. از هر آنچه که در ابتدای بداهه پردازی تان می سازید، دوباره در انتها استفاده کنید. این یکی از تکنیک های نمایشنامه نویسی - و حتی فیلم نامه نویسی - است. اطلاعات و اتفاقات ساده ای که در ابتدای داستان فیلم رخ می دهند، کاشته های فیلمنامه نویس اند، تا او از انها در جایی مناسب برداشت کند. از این تکنیک در فیلم های فراوانی استفاده شده است. بداهه پردازان با گنجاندن دوباره عناصر پیشین، به داستان ساختار می دهند و روایت را منسجم تر می کنند.
2- ساختاری محکم و استوار بیافرینید، که بر قواعد و چارچوب خاص خود استوار باشد؛ و علاوه بر آن علاقه ی تماشاگر را بر انگیزد و پرسش های او را نیز پاسخ دهد.
3- به استخوان بندی ساختار، عناصری را نیز بیفزایید؛ و کنش ها را با حساسات و شخصیت ها و جزئیات تزئین کنید. بداهه پردازان باید هنگامی که چارچوب کلی ساختار اجرا مشخص شد، اجزای تشکیل دهنده ساختار را پردازش کنند. چگونگی این پردازش با توجه به نیاز ساختاری و روای اجرا مشخص می شود.
4- بین وقایع داستان، رابطه ای علت و معلولی برقرار کنید. باید اتفاقی موجب اتفاق دیگر شود. این یکی خود مسبب اتفاق بعدی گردد؛ یا به عبارتی، یکی علت دیگری و دیگری علت بعدی، الی آخر. این کار فرآیند داستان را منطقی می کند و به ساختار وحدت می بخشد و رویدادها را زنجیروار به هم پیوند می زند.
5- داستان باید دارای درون مایه یا تِم اصلی باشد. در قلب هر داستان، پرسشی بزرگ نهفته است. مشخص کنید که در پسِ داستان تان چه مسئله یا پرسش مهمی درباره ی انسان مطرح می شود.
منابع داستان:
بداهه پردازان داستان شان را از کجا می آورند؟ اقتباس، از جمله راه های تأمین داستان برای گروه های بداهه پرداز است. یکی از منابع بسیار غنی برای گروه های بداهه پرداز، آثار هنرمندان دیگر است. نمایشنامه، رمان یا داستان یا فیلم تنها برخی از منابع هستند که هنرمند بداهه پرداز می تواند از آنها برای ایجاد درام خود استفاده کند. نمایشنامه های شکسپیر نمونه بارز این رویکرد است. بسیاری از نمایشنامه های او تبدیل به آثار ماندگار سینمائی شده اند؛ مانند سریر خون، اثر کوروساوا و یا هملِت لاورنس اولیویه و فرانکو زفیرلی، و جز اینها. در اقتباس، میزان وفتداری به متن اصلی، نسبی است. گروه بداهه پرداز می تواند بر اساس ایده اجرایی و اندیشه ی مرکزی، خود عناصری را به متن اصلی بیفزاید و یا حذف کند. اما آنچه که اهمیت دارد این است که اثر اقتباسی در واقع اثری جدید به شمار می آید و باید ساختار و انسجام خاص خود را داشته باشد.
تعامل و تبادل فرهنگ های گوناگون نیز بسا اوقات می تواند درام هایی جذاب و متفاوت و خلاقانه پدید آورد. معمولا بداهه پردازان به شکل گروهی کار می کنند. بازگوئی آداب و رسوم یا اعتقادات و تجربیات شخصی - و نظایر اینها - میان اعضای گروه ممکن است منجر به شکل گیری داستان بدیعی شوند. خاطره ها، روابط، شخصیت ها، ضرب المثل ها و متل ها، همه و همه می توانند دستمایه قرار گیرند. این کار برای جهانی شدن نیز بسیار موثر است. از جمله مولفه هایی که درام را (به ویژه در کشورهای آسیائی) جذاب می کند، قصه ها و داستان های فولکلور و بومی است که شکلی دراماتیک به خود گرفته اند. تاریخ نیز دستمایه مناسبی برای بداهه پردازی و خلق داستان است. بسیاری از نویسندگان ایده های خود را از وقایع تاریخی یا روزنامه ها و خبرهای روزمره اجتماعی و سیاسی می گیرند. هنرمند به هر حال محدود به ظرف مکان و زمان است و آنچه که می افریند، آئینه تمام نمای جامعه اوست.
مرجع: فصلنامه تخصصی دانشگاه هنر- نامه هنرهای نمایشی و موسیقی - بهار و تابستان 90
از بداهه پردازی تا اجراء
علی حاج ملاعلی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 96 نفر 143 بار خواندند
محمد مولوی (15 /11/ 1399)   | کرم عرب عامری (16 /11/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا