تلاش برای متوقف کردنت،
بسیار مضحک به نظر می آمد...
همانگونه که دور می شدی،
زیر باران ایستاده بودم
و رفتنت را تماشا می کردم،
اما منتظر بودم تا که برگردی و پشت سرت را
نگاه کنی،
که شاید بایستی...
که شاید منصرف شوی!
البته می دانستم مقاومت بیهوده است...
متوقف کردن هر آنچه که شوق رفتن در پاهایش
جوانه زده،
ارمغانی جز رنج قفس،
به همراه ندارد...
منتظر ماندن اما خوب است...
شاید روزی،
شوق بازگشت،
در تک تک انگشتانت بارور شود
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 16
امیر عاجلو 20 اردیبهشت 1400 21:52
سلام ودرود
عاطفه مشرفی زاده 21 اردیبهشت 1400 13:20
سلام ودرود برحضورتون
محمد خوش بین 21 اردیبهشت 1400 09:56
درود بر شما
عاطفه مشرفی زاده 21 اردیبهشت 1400 13:20
سپاسگزارم ادیب گرامی
کاویان هایل مقدم 21 اردیبهشت 1400 12:01
سلام گرم بنده بر شاعر توانمند و گله از کم کاری
ما را بیش از اینها منتظر دُر نوشته هایتان مگذارید بانو
عاطفه مشرفی زاده 21 اردیبهشت 1400 13:21
درود بر حضور ارزشمندتون ادیب بزرگوار سپاسگزارم
منصور آفرید 21 اردیبهشت 1400 16:53
درود بر شما
بسیار زیبا
عاطفه مشرفی زاده 21 اردیبهشت 1400 17:13
سپاس از حضورتون عالیقدر
علی معصومی 21 اردیبهشت 1400 19:37
درود ها بر شما
◇◇◇
ارجمند
چامه های تان جاودانه باد
عاطفه مشرفی زاده 21 اردیبهشت 1400 19:42
بزرگوارید ادیب گرانقدر
سپاس از حضورتان
محسن جوزچی 21 اردیبهشت 1400 21:35
بانو مشرفی زاده درود بر شما ،بسیار زیبا و عاشقانه ،،،،زیر باران باید رفت ،چشمها را باید شست،،،،همواره پاینده باشید
عاطفه مشرفی زاده 21 اردیبهشت 1400 22:11
سپاس و درود بر شما ادیبِ بزرگوار
حضورتون دلگرمیست
پژمان خلیلی 22 اردیبهشت 1400 21:08
خیلی هم خوب
عاطفه مشرفی زاده 22 اردیبهشت 1400 22:35
سپاس بیکران بزرگوار
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 22 اردیبهشت 1400 23:27
سلام و درود
عاطفه مشرفی زاده 22 اردیبهشت 1400 23:41
سلام ودرود به حضورتون ادیب بزرگمهر